فارسی

نقطه عطف: بمب و جنگ سرد یا: چگونه امپریالیسم آمریکایی یاد گرفت که از نگرانی دست بردارد و بمب را دوست داشته باشد

نقطه عطف: بمب و جنگ سرد، سریال جدید نتفلیکس ساخته برایان کنپنبرگر، مستندی درباره جنگ سرد و درگیری کنونی آمریکا با روسیه است.

« این سریال مستند جامع با روایت های دست اول و دسترسی به چهره‌های برجسته سراسر جهان جنگ سرد و پیامد آن را،» با متن تبلیغاتی نفس گیر نتفلیکس مرور میکند.

پیش پرده این مستند شامل گزیده‌هایی از مصاحبه با چهره‌هایی مانند دنیل السبرگ افشاگر، که اسناد پنتاگون را منتشر کرد، گرت ام. گراف، نویسنده کتاب ریون راک* : داستان برنامه مخفی دولت ایالات متحده برای نجات خود − در حالی که بقیه ما می میریم (۲۰۱۷)، کتابی در مورد برنامه‌های جنگ هسته‌ای مخفی ایالات متحده، و تیموتی نفتالی مورخ، که همکاری دولت آمریکا با نازی‌های برجسته آلمانی پس از جنگ جهانی دوم را فاش کرد میباشد.

اما با پیشروی سریال، مورخان و منتقدان سیاست خارجی ایالات متحده جای خود را به برخی از − به دلیل نداشتن عبارت بهتر− جنایتکاران جنگی برجسته جهان، از جمله کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه سابق، یکی از معماران جنگ عراق و رابرت گیتس، که به عنوان مدیر آژانس اطلاعات مرکزی (سیا)، ریاست رسوایی ایران-کنترا را بر عهده داشت و بعداً به عنوان وزیر دفاع خدمت کرد می‌دهند.

به تدریج مشخص می شود که این مستند «بزرگ»، در واقع، تمرینی به همان اندازه بزرگ در اشاغه تبلیغات نظامی ایالات متحده است. افشاگری های آن در مورد جنایات سیاست خارجی واشنگتن اساسا در خدمت اعتبار بخشیدن به هدف اصلی برانگیختن جنگ جهانی علیه روسیه است.

در طول این مستند، مایکل مک‌فول، سفیر سابق ایالات متحده در روسیه و یکی از حامیان اصلی حمام خون اوکراین، نظری را ارائه می‌کند که رویکرد کلی مینیاتوری مستند را خلاصه می‌کند.

من خیلی علنی می گویم: آیا سیا در کودتاها دست داشته است؟ پاسخ به آن البته بله است. کودتای ۱۹۵۳ ایران علیه مصدق. نمونه های زیادی از آن وجود دارد. تا آنجا که من می دانم، سیا این کار را در اوکراین در سال ۲۰۰۴ یا روسیه در سال ۲۰۱۱ یا در اوکراین در سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ انجام نداده است.

این نظر ارایه شده بدون نظرخواهی یا  انتقاد، یک حقیقت غیرقابل انکار را با یک دروغ مضحک ترکیب می کند. البته به خوبی شناخته شده است که سیا نیروی اصلی پشت سرنگونی دولت ایران محمد مصدق در سال ۱۹۵۳ بود.

اما همچنین درست است که بنا به ادغان اخیر نیویورک تایمز، «یک دهه پیش … سیا و دیگر آژانس‌های اطلاعاتی آمریکا» «همکاری» را آغاز کردند که «اوکراین … را به یکی از مهم‌ترین شرکای اطلاعاتی واشنگتن علیه کرملین امروز تبدیل کرد.» در انگلیسی به این کار کودتا می گویند.

شیوه عمل این سریال آمیزه‌ای از حقیقت شرم‌آور با دروغ‌های بدیهی مک‌فول است. مستند جنایات امپریالیسم آمریکا را آزادانه مورد بحث قرار می دهد مشروط بر اینکه این جنایات سال ها پیش اتفاق افتاده باشند، در حالی که هر چیزی بجز انگیزه های خیرخواهانه و نوع دوستانه و رفتار مثال زدنی در سیاست خارجی کنونی ایالات متحده را مستثنی میکند.

این رویکرد، که شامل اعترافات برگزیده و تحریف ها است، به این معنی است که سریال در نوعی جهان هم راستا با مستند قبلی کنپنبرگر، نقطه عطف: ۱۱ سپتامبر و جنگ علیه ترور قرار میگیرد.

تبهکارانی که اسامه بن لادن را تأمین مالی و مسلح کردند و تهاجم فاجعه آمیز و مرگبار به عراق را بر اساس دکترین «جنگ پیشگیرانه» در سری قبلی به راه انداختند، بدون هیچ تلاشی برای توضیح دگردیسی در نقش، به قهرمانان «مبارزه برای دموکراسی» در سری جدید تبدیل می شوند. 

افشاگری های رسمی

با این اوصاف، اعترافات انجام گرفته توسط سریال قابل توجه و ارزشمند است.

اپیزود اول شامل تصویری وحشتناک از اثرات پرتاب بمب های اتمی بر روی هیروشیما و ناکازاکی و اشاره ای صریح به این واقعیت میباشد که تصمیم به استفاده از آنها با هدف ارسال پیامی به اتحاد جماهیر شوروی بود مبنی براینکه هرگونه تعرض نظامی بیشتر به اروپای شرقی و چین با نیروی نظامی عظیم آمریکایی مواجه خواهد شد. یکی از مورخان در قسمت اول می گوید: «بعضی می گویند [این] جنایتی جنگی بود.»

این اپیزود شامل شرح مفصل و دلخراشی از کوچ اجباری ژاپنی های آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم در جوی از نژادپرستی ضد ژاپنی ترویج شده توسط دولت است.

اپیزود دوم − که عمدتا مبتنی  بر مصاحبه با السبرگ است − نشان می‌دهد که در طول جنگ سرد تمدن بشری در طول بحران موشکی کوبا به نابودی کامل بسیار نزدیک‌تر از آنی بود که عموما شناخته شده بود. السبرگ توضیح می‌دهد که نه تنها رئیس‌جمهور ایالات متحده اختیار نابود کردن بشریت را داشت، بلکه تعداد زیادی از مقامات نظامی دیگر نیز این اختیار را داشتند. السبرگ گوشزد می کند که دکتر استرنج لاو یک «مستند» بود، نه یک اثر تخیلی.

در اپیزود سوم، فهرستی از جنایات سیا در طول جنگ سرد، از جمله کودتا ها در سراسر جهان، ترویج اطلاعات نادرست و کنترل مطبوعات به بیننده ارائه می شود. یک مورخ اشاره می کند:

سیای اولیه، از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰، صدها عملیات نفوذی داشت که در آنها موافقت سردبیر روزنامه را در جاهایی مانند قاهره، توکیو یا برلین خریداری کردند. تعداد انگشت شماری، برخی می گویند بیش از تعداد انگشت شماری از روزنامه نگاران آمریکایی از سیا حقوق می گرفتند یا به طور رایگان با آن همکاری می کردند.

از مستند تا تبلیغات

اما همانطور که در بالا ذکر شد، پس از این اپیزودهای اولیه، سریال به هیچ وجه به هر شیوه معنی داری شبیه به یک مستند نیست و به یک اثر تبلیغاتی گسترده تبدیل می شود.

چهره‌ها و صداهای جدیدی ظاهر می‌شوند، از جمله چهره‌های آن اپلبام و به طرز تکان دهنده ای طیف گسترده‌ای از نخست وزیران و مقامات برجسته ایالات متحده و متحدانش در ناتو. تعفن تبلیغات سیا/وزارت امور خارجه، که الکساندرا پولوس همتای تهیه کننده آن در پوشش  بالکان رادیو اروپای آزاد ارائه می دهد طاقت فرسا می شود.

اپیزود پایانی تقریباً مستقیماً به رایس، مشاور امنیت ملی و بعداً وزیر امور خارجه در زمان جورج دبلیو بوش، و گیتس، وزیر دفاع دولت بوش جوانتر و باراک اوباما منعطف می‌شود.

پیش فرض مستند

نیمه دوم فیلم نقطه عطف: بمب و جنگ سرد حول این ادعا می چرخد که جنگ کنونی در اوکراین ادامه بدون وقفه درگیری بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی است.

کنپنبرگر در مصاحبه ای توضیح می دهد،

پیش فرض اصلی این است که جنگ سرد تمام نشده است و هرگز تمام نشده بود. ما هنوز با برخی از همان تنش های جنگ سرد زندگی می کنیم. ما فقط آن وقایع را تا تهاجم به اوکراین، که همه تاکتیک‌ها و تنش‌های مشابه بقیه دوران جنگ سرد را دارد روایت می‌کنیم. این اصلی‌ترین کاری است که انجام نشده است و ما  انجام می‌دهیم. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنها بخشی از این روایت است.

فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد جنگ سرد را به عنوان «وضعیت خصومت سیاسی موجود بین کشورهای بلوک شوروی و قدرت های غربی به رهبری ایالات متحده از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۰» تعریف می کند.

مستند کنپنبرگر، در قالب مصاحبه با شخصیت های برجسته دولتی، تلاش می کند تا این تعریف را با این استدلال که جنگ سرد هرگز پایان نیافته است باز تعریف کند. درحالیکه اموال ملی شده با پایان یافتن اتحاد جماهیر شوروی ممکن است خصوصی  سازی شده باشند، اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه امروزی اساساً یکی هستند، زیرا هر دو «امپراتوری» هستند.

ضمنا، ایالات متحده که از آرمان های آزادی و حق تعیین سرنوشت دفاع می کند، با «امپریالیسم» − هر دو نوع شوروی و روسی آن − مخالفت کرده است.

این تز ناپخته، احمقانه و ارتجاعی است، اما تولیدکنندگان موفق شده اند یک سریال ۱۲ ساعته را حول محور بیش از صد مصاحبه شونده که برخی از آنها بسیار برجسته و آگاه هستند بسازند.

در واقع تز اصلی مستند در قسمت سوم توسط السبرگ رد می شود. او اعلام می کند:

ارتش روسیه به غایت دست بالا برآورد شده بود. روس‌ها عجولانه در برنامه ساختن موشک‌هایی که  همه اطرافیان من آن را بدیهی و برتر می‌دانستند نبودند. ما سعی نمی کنیم برتر باشیم، به این معنی که آنها در تلاش برای قابلیت جهت اولین حمله علیه ایالات متحده نبودند، که به نوبه خود واقعاً به این معنی بود که آنها سعی نمی کردند از نظر نظامی بر جهان تسلط پیدا کنند، این کشف باید بود منجر به بازنگری کل الگوی نظری ما میشد، کل چشم انداز جهانی آن‌ها درباره اینکه با چه کسی روبه‌رو هستیم و اهداف آن‌ها چه میباشد، و چگونه به آن‌ها بهانه ندهیم، اما اصلاً اینطور نبود.

روایت «امپراتوری شیطانی» دائمی یک خیالبافی صرف نیست، بلکه وارونه سازی صریح واقعیت است. سرمایه داری آمریکایی، و نه اتحاد جماهیر شوروی یا دولت روسیه پس از شوروی، یک «امپراطوری» است که می خواهد جهان را تحت سلطه خود درآورد.

مکاشفات با نادیده گرفتن

اگر تصویری مرتبط با خطرات و وحشت جنگ هسته‌ای وجود داشته باشد که قویا در آگاهی برخی از نسل‌های آمریکایی‌ها حک شده است، آگهی تبلیغاتی ۶۰ ثانیه‌ای ۱۹۶۴ توسط لیندون بی. جانسون که به عنوان تبلیغ «دِیزی» شناخته می‌شود میباشد. این تبلیغ یک دختر بچه را در حال شمارش در حالی که گلبرگ های یک گل مینا را می کند و به دنبال آن شمارش معکوس هسته ای و فیلمی از انفجار اتمی را نشان می دهد .

ولی از قرار معلوم بطور غیر قابل توضیحی، نقطه عطف: بمب و جنگ سرد، در ۱۲ ساعت نمایش خودش نتوانسته فضایی برای گنجاندن این قطعه فیلم ۶۰ ثانیه ای پیدا کند. چرا؟

از قلم انداختن، سهل انگاری نیست. گنجاندن آگهی تبلیغاتی معروف نیاز به توضیحی در مورد اختلافات حاد جناحی در دولت آمریکا بر سر جنگ هسته ای با اتحاد جماهیر شوروی دارد:  یک بررسی که مستند مصرانه از انجام آن امتناع می ورزد.

تبلیغ «ِدِیزی» بری گلدواتر، نامزد جمهوری‌خواه ریاست‌جمهوری، نویسنده کتاب «چرا پیروز نشویم؟» را مورد هدف قرار داد، که استدلال می‌کرد ایالات متحده در مقابله با اتحاد جماهیر شوروی به اندازه کافی تهاجمی نبوده است، زیرا مردم آمریکا بیش از حد از جنگ هسته‌ای می‌ترسیدند.

در واقع، نام گلدواتر در مینی سریال ذکر نشده است.

جمهوری خواه آریزونایی نوشت: «ترسی خیلی بزدلانه از مرگ در آگاهی آمریکایی رخنه میکند،» «البته ما می خواهیم زنده بمانیم: اما بیشتر از آن می‌خواهیم آزاد باشیم.»

جانسون، نامزد حزب دموکرات، با شعار گلدواتر، «در قلبت می‌دانی که حق با اوست»، با متن هم قافیه «در قلبت می‌دانی که او ممکن است» مخالفت کرد− که به این معناست که گلدواتر ممکن است با استفاده از سلاح‌های هسته‌ای پایان جهان را رقم بزند.

ریچارد هافستاتر نظریه‌پرداز سیاسی آمریکایی، در مورد کمپین گلدواتر در مقاله معروف خود «سبک پارانوئید در سیاست آمریکا» خاطرنشان کرد آنچه که «تا سال ۱۹۶۴ روشن شد و در این کمپین غیرقابل برگشت بود، این درک عمومی بود که گلدواتر هرگز به پیامدهای جنگ حرارتی هسته ای فکر نکرده بود.» هافستاتر نوشت، نامزد جمهوری خواهان، «به طرز عجیبی در مورد چشم انداز نابودی کامل بی خیال به نظر می رسید.»

در آن زمان، جانسون و همراه با او بخش‌های مسلط تشکیلات سیاسی ایالات متحده، گلدواتر را به‌عنوان یک شبه دیوانه که مایل به نابودی سیاره در تلاشی جزمی برای شکست اتحاد جماهیر شوروی بود رد کردند.

اما از اواخر دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، و منبعث از افول فزاینده سرمایه داری آمریکایی، سیاست «مهار» نسبی اتحاد جماهیر شوروی با سیاست «عقب زدن» جایگزین شد. واشنگتن انباشت تسلیحات هسته ای را همراه با ارسال تسلیحات به نیروهای نیابتی مانند مجاهدین به رهبری اسامه بن لادن در افغانستان و کنتراها در نیکاراگوئه  آغاز کرد.

بوروکراسی استالینیستی اتحاد جماهیر شوروی در مواجهه با فشار شدید نظامی و سیاسی امپریالیسم آمریکا، تصمیم به انحلال اتحاد جماهیر شوروی و ریختن منافع حاصل از اموال صنایع  دولتی به جیب خود و نیز جیب بانکداران امپریالیست خود کرد.

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر به فوران عیاشی خشونت امپریالیستی، از جنگ خلیج فارس تا بمباران یوگسلاوی سابق، تا حمله به عراق و افغانستان در چارچوب «جنگ علیه ترور»  شده است.

در این دوره، نیروهای سیاسی که برای تهاجمی ترین اقدامات در قبال اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد استدلال می کردند، بر سیاست خارجی آمریکا مسلط شدند. دکترین امپریالیسم آمریکا در بیانیه سرمقاله ای ۱۹۹۱ در وال استریت ژورنال خلاصه شد: «زور کار می کند.»

که ما را به مصاحبه‌شوندگان برجسته در دو قسمت آخر نقطه عطف: بمب و جنگ سرد: رایس و گیتس هدایت می‌کند.

این دو راهزن امپریالیست که با همدیگر بر طراحی جنگ تهاجمی و حملات تروریستی بی‌شماری نظارت داشتند و اشکال شکنجه‌ های سادیستی تکان‌دهنده را ابداع یا تایید کردند، از این سکوی گسترده برای ارائه سخنرانی های عوام فریبانه در مورد وحشت و دلهره خود از جسارت ولادیمیر پوتین برای مخالفت با ارتش آمریکا استفاده کردند. 

اما در واقع، این زوج به همراه ده‌ها مصاحبه‌شونده دیگر، عمدتاً دموکرات‌ها، در یک فرهنگ استراتژی نظامی و دیپلماتیک واحد تقریباً مشابه به راحتی در مستند جا میگیرند.

مفاد کلی طرز تفکر حاکم در نیمه دوم سریال در یک پست رسانه اجتماعی از کاجا کالاس، نخست وزیر استونی، تجلی مورد نظر را مییابد که اعلام می کند:

سریال جدید نتفلیکس درباره جنگ سرد منتشر شده است. من بر اساس تاریخ استونی و خانواده ام توضیح می دهم که چرا نمی توانیم اجازه دهیم تجاوز روسیه در اوکراین نتیجه بدهد. اگر شکست بخوریم، در دنیای خطرناک تری بیدار خواهیم شد. ضعف متجاوزان را تحریک می کند نه مقاومت را.

این دیدگاه به نحوی پالایش شده در قسمت پایانی سریال توسط مری ساروت، از مرکز امور جهانی هنری آ. کیسینجر، خلاصه شده است که اعلام می‌کند:

چگونه در مقابل کاری که پوتین انجام می دهد بایستیم و با وجود خطر فاجعه هسته ای از ارزش های خود دفاع کنیم؟ این یک چالش بزرگ است. خوشبختانه، ما تاریخچه جنگ سرد را داریم که به ما کمک و راهنمایی کند، زیرا ما دوباره به آنچه در طول جنگ سرد آموخته ایم نیاز خواهیم داشت. بنابراین ما حتی با آگاهی کامل از خطر تشدید تنش هسته‌ای، باید راهی برای دفاع از ارزش‌ها، برای دفاع از آنچه در مقابل شر درست است پیدا کنیم.

برداشت اصلی این است که ایالات متحده با کنار گذاشتن همه محدودیت ها در مورد تسلیحات هسته ای، با مسلح کردن تروریست هایی مانند بن لادن و کنتراها، و با تمایل به تحمل نابودی هسته ای، جنگ سرد را «برد.»

بر اساس این دکترین نسنجیده، برنده بازی جنگ هسته ای کسی است که مایل به قبول بیشترین ریسک است. نتیجه‌گیری فیلم بازیهای جنگی ۱۹۸۳، «تنها راه برای برنده شدن این است که اصلاً بازی نکنید،» به «تنها راه برای برنده شدن این است که مایل به مردن باشید» تبدیل می شود.

«پیروزی» امپریالیسم آمریکا در جنگ سرد قرار است در مقیاسی بزرگ‌تر با تجزیه روسیه، کشوری که دومین زرادخانه بزرگ هسته‌ای جهان را در اختیار دارد تکرار شود.

حواریون گلدواتر، زمانی « افراطیون» سیاست آمریکا و دست اندرکاران «سبک پارانوئید،» اکنون تقریباً تمامیت تفکر نظامی و استراتژیک رسمی آمریکا را در بر می‌گیرد، از رایس «نو محافظه‌کار» تا هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه جنگ افروز جمهوری‌خواه  گلدواتری سابق دموکرات شده. 

فراخوان مداوم قدرت خشونت نظامی جهت حل همه مشکلات، و اظهار اینکه احتیاط به منزله ی خیانت است، بیانگر بحرانی عمیق و علاج ناپذیر است.

جان گانت شکسپیر درباره ریچارد دوم می‌گوید: «شعله‌های شورش شدید عجولانه او نمی‌تواند دوام بیاورد، زیرا آتش‌های سهمگین به زودی خودشان خاموش میشوند.»

سرمایه داری آمریکایی ورشکسته است. غرق در بدهی، با اقتصادی متمرکز بر ساختن سلاح، به راه انداختن جنگ و با ترفند های پونزی، امپریالیسم ایالات متحده به سمت فاجعه ای می رود که از آن هیچ اقدام خشونت آمیزی آن را نجات نخواهد داد و شاهد سرنگونی انقلابی و جایگزینی آن با سوسیالیسم خواهد بود. 

* مجتمع کوهستانی راون راک در پنسیلوانیا معروف به پنتاگون زیرزمینی

وب سایت جهانی سوسیالیست صدای طبقه کارگر و رهبری جنبش بین المللی سوسیالیستی است. ما کاملاً به حمایت خوانندگان خود متکی هستیم. لطفا کمک مالی خود را امروز اهدا کنید!

Loading