چهارشنبه گذشته، ۱۹ آوریل، هشتادمین سالگرد آغاز قیام گتوی ورشو در سال ۱۹۴۳ بود. این قیام اولین اقدام مسلحانه شهری در مقیاس بزرگ در برابر حکومت نازی در این قاره بود.
چند صد مبارز با تجهیزات ناکافی، که بسیاری از آنها در نوجوانی یا اوایل بیست سالگی خود بودند، توانستند برای چند هفته در برابر نیروهای وحشی اس اس نازی مقاومت کنند. این قیام توسط ائتلافی از جوانان کمونیست و احزاب سوسیالیست یهودی، از جمله سوسیالیست صهیونیست هاشومر هتزایر، چپ پولایی تسیون و بوند کارگران یهودی رهبری شد، که همگی شدیداً طرفدار شوروی بودند و متقاعد شده بودند که مبارزه با یهود ستیزی و فاشیسم به طور ناگسستنی با مبارزه علیه سرمایه داری گره خورده است. نازی ها فقط با آتش زدن گتو و کشتن حدود ۱۳٫۰۰۰ نفر که حدود نیمی از آنها زنده زنده سوزانده یا خفه شدند، توانستند قیام را سرکوب کنند.
گرچه قیام قادر نشد مسیر هولوکاست را متوقف کرده یا تغییر دهد، اشغالگران نازی را از پایه لرزاند. این امر کمی بیش از دو ماه پس از شکست آلمان نازی توسط ارتش سرخ در استالینگراد رخ داد، جایی که تمامی یکی از ارتش های آلمان نابود شد. این قیام باعث شد که گتوی ورشو در میان معاصران لقب «استالینگراد کوچک» را به خود اختصاص دهد. همراه با شروع پیشروی همزمان ارتش سرخ، قیام منادی فوران مبارزات اجتماعی و انقلابی علیه رژیم نازی و متحدانش در سراسر اروپا شد. از آن زمان قیام به یکی از شناخته شده ترین دوره در تاریخ نسل کشی ۶ میلیون یهودی اروپایی به رهبری نازی ها و نمادی از سرکشی شجاعانه در برابر قدرت مسلح به ظاهر بی حد و حصر فاشیسم تبدیل شده است.
با وجود اهمیت تاریخی و سیاسی بزرگ آن −یا بهتر است بگوییم به خاطر آن−مراسم های بزرگداشت هشتادمین سالگرد به شدت سوت و کور بود. رئیس جمهور آلمان، فرانک والتر اشتاین مایر، در شرایطی که دولت آلمان دوباره تانک ها را برای جنگ علیه روسیه به اوکراین می فرستد و دولت لهستان نقشی محوری در تحریف تاریخ ایفا می کند و به ترویج یهودستیزی و پیشبرد جنگ ناتو علیه روسیه مشغول است، در ورشو چند جمله کلیشه ای بر زبان آورد و خواستار «بخشش» شد.
در خود آلمان، تعداد بسیار کمی مراسم بزرگداشت برگزار شد که تقریباً همه آنها توسط یهودیان سازماندهی شده بود. یک استثنای قابل توجه، کنفرانس آکادمیک سه روزه ای بود که توسط موسسه سیمون دوبنو در لایپزیگ برگزار شد، که در آن بسیاری از مورخان برجسته در زمینه تاریخ یهودیان لهستان حضور داشتند و یافته های تاریخی اخیر خود در مورد قیام، از جمله گرایش های سیاسی مختلف درگیر در آن را بازبینی کردند.
در چارچوب این کنفرانس، دانشجویان دانشگاه لایپزیگ همچنین کنسرتی را با آثار آهنگسازانی که توسط نازیسم تحت تعقیب، کشته یا مجبور به مهاجرت شده بودند را برگزار کردند. این قطعات توسط خود دانشآموزان انتخاب شده بود تا نهتنها تنوع و غنای فرهنگ موسیقی که توسط نازیها نابود شده بود، بلکه درکی از زندگی این آهنگسازان قبل از آزار و شکنجه را القاء کند. سه حرکت اول کوارتت زهی در دی ماژور، یکی از اولین آثار ایگناس واگهالتر، آهنگساز یهودی-لهستانی متولد ورشو که نقش مهمی در فعالیتهای فرهنگی و هنری مرتبط با موسیقی برلین در دهه ۱۹۲۰ ایفا کرد، که سپس مجبور به مهاجرت به ایالات متحده شد بسیار چشمگیر بود. همچنین سه قطعه کوتاه اما خلاقانه پیانو برای چهار دست به نام «طنز ها» اثر اروین شولهوف، آهنگساز یهودی اهل چک که توسط نازی ها به قتل رسید، اجرا شد.
دانشجویان این قطعات را با اشتیاق فراوان اجرا کردند و یکی از دانشجویان مقدمه ای با احساس و عمیق برای هر آهنگساز و هر قطعهی که نواخته میشد ارائه می کرد. این کنسرت که در موزه آلات موسیقی لایپزیگ برگزار شد به قدری مورد توجه قرار گرفت که صندلی های اضافی برای جا دادن حضار می بایست آورده شود.
بین آرمان آشکار جوانان و کارگران برای مقابله با تاثیرات فکری و فرهنگی جاری هولوکاست و تلاشهای دولتها برای سرکوب و تحریف حقیقت تاریخی و کماهمیت جلوه دادن یا اجتناب از هر گونه بزرگداشت آنچه رخ داده، تمایز آشکاری وجود دارد. دقیقاً به دلیل سنخیت سیاسی معاصر درس های تاریخی قیام گتوی ورشو است که دولت های سرمایه داری علاقه ای به بزرگداشت آن ندارند.
کارگرانی که امروزه با مهلکه در حال وقوع تقسیم مجدد امپریالیستی جهان، رشد نیروهای فاشیستی، ضد انقلاب اجتماعی و بیماری جهان گیر جاری و فاجعه اقلیمی مواجه هستند، چیزهای زیادی برای آموختن از تجربه قهرمانانه و در عین حال غم انگیز قیام گتوی ورشو و هولوکاست دارند.
ریشه های قیام گتوی ورشو
ریشه های بلافصل طرحهای مقاومت مسلحانه گتو در تجربه ویرانگر «اقدام بزرگ» ۲۲ ژوئیه تا ۸ سپتامبر ۱۹۴۲ قرار دارد، زمانی که در فاصله تنها شش هفته، حدود ۲۶۵٫۰۰۰ یهودی از گتو به اردوگاه مرگ تربلینکا منتقل شدند و بلافاصله پس از ورود در اتاق های گاز کشته شدند. مزدوران اوکراینی، موسوم به «تراونیکی»، که توسط نازیها برای کمک به نگهبانی گتوها و اردوگاههای کار اجباری در سراسر اروپای شرقی آموزش دیده بودند، نقش مهمی در دستگیری سیستماتیک یهودیان و انتقال آنها به تربلینکا داشتند.
«تبعید بزرگ» بخشی از به اصطلاح«عملیات راینهارد» بود، نام رمز قتل سیستماتیک صنعتی تمامی جمعیت ۲ میلیون یهودی که در گتوهای دولت رسمی لهستان تحت اشغال نازی ها زندگی می کردند. عملیات راینهارد در مارس ۱۹۴۲، چند هفته پس از کنفرانس زبانزد در شهر وانسی در ژانویه ۱۹۴۲، که در آن مقامات برجسته نازی و آلمان با نابودی صنعتی همه یهودیان اروپا موافقت کردند آغاز شد. در عرض یک سال بین مارس ۱۹۴۲ و مارس ۱۹۴۳، بیش از نیمی از ۶ میلیون قربانی هولوکاست به قتل رسیدند. کشتار صنعتی در سه ماه بین اوت و نوامبر ۱۹۴۲، زمانی که ۱.۴۷ میلیون یهودی با گاز کشته شدند به اوج خود رسید−یک چهارم از کل قربانیان هولوکاست و بالاترین نرخ سرانه کشتار که تا به حال در تاریخ ثبت شده است.
تعداد کشتار ماهانه هولوکاست، ۱۹۴۲-۱۹۴۴. [عکس: لوی استون در ژورنال پیشرفت های علم]
اکثریت جامعه یهودیان ورشو در میان قربانیان بودند. قبل از جنگ، ورشو خانه بزرگترین جامعه یهودی در جهان بود که شامل ۴۰۰٫۰۰۰ نفر یا یک سوم کل جمعیت شهر بود. این گتو که در نوامبر ۱۹۴۰ تأسیس شد، در نوع خود بزرگترین در اروپای اشغالی بود و عملاً به عنوان یک اردوگاه کار اجباری غول پیکر عمل می کرد. در حالی که دیواری گتو را از به اصطلاح «بخش آریایی» ورشو جدا میکرد، تجارت و قاچاق بین دو طرف در طول مدت وجود گتو ادامه داشت. ساکنان آن مجبور بودند با جیره های گرسنگی حدود ۱۸۴ کالری در روز زندگی کنند. در اثر گرسنگی، تیفوس و سایر بیماری ها، حدود یک چهارم ساکنان گتو قبل از تبعید بزرگ مردند.
با وجود شرایط هولناک زندگی و وحشت همیشگی از نازی ها، محله یهودی نشین محل فعالیت های فرهنگی و سیاسی قابل توجهی بود که نشان دهنده سنت های غنی فکری و فرهنگی یهودیان لهستان میباشد.
از پر اهمیت ترین فعالیت سیاسی و فرهنگی، کار امانوئل رینگبلوم، مورخ سوسیالیست صهیونیست بود که آرشیو اوینگ شابز را تأسیس و رهبری کرد. از سال ۱۹۴۰ تا زمان انحلال گتو، اوینگ شابز مجموعه وسیعی از اطلاعات در مورد نابودی مداوم یهودیان لهستان توسط نازیسم و همچنین زندگی روزمره و فعالیت های فرهنگی و سیاسی در گتو را جمع آوری کرد.
این آرشیو به ویژه تأثیر عظیم مارکسیسم و سوسیالیسم را بر یهودیان لهستانی و زندگی یهودی نشین نشان می دهد، که بدون آن نمی توان ریشه های سیاسی قیام را درک کرد. از جمله فعالترین گرایشهای سیاسی در گتو، جنبش پیشاهنگی سوسیالیست صهیونیستی هاشومر هتزایر و چپ پئولی تسیون بود که رینگبلوم و همچنین کمونیستها با آنها مرتبط بودند. حزب کارگر سوسیال دموکرات یهودی بوند، که نفوذ قابل توجهی در میان جمعیت عمدتاً صنعتگر یهودی لهستان بین جنگهای بینالمللی داشت و برای چندین دهه رهبری تشکیل واحدهای دفاع از خود را در جوامع یهودی در برابر قتل عامها بر عهده داشت، نیز نقش برجستهای ایفا کرد. این گرایش ها به طور مشترک قیام را رهبری کردند.
آرشیو رینگبلوم همچنین نشان می دهد که جنبش تروتسکیستی تقریبا تا زمان تبعید بزرگ از نظر سیاسی در گتوی ورشو فعال بود و برخی منابع نشان می دهد که تروتسکیست ها در این قیام دست داشتند. [۱]
تروتسکیستها بین سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۴۱، دو مجله به زبان لهستانی در گتوی ورشو به نامهای درفش سرخ و مجله نظری بررسی مارکسیستی منتشر کردند که در دو طرف دیوار گتو توزیع میشد. انتشارات آنها شامل مقالاتی از لئون تروتسکی، از جمله جزوه ای اختصاص داده شده به اولین سالگرد ترور او که در اوت ۱۹۴۱ منتشر شد، و همچنین تحلیل های نظری و سیاسی رویدادهای معاصر و تاریخی، از جمله درس های انقلاب اکتبر و کمون پاریس و ... تفاوت مارکسیسم انقلابی و استالینیسم بود. رهبر و «پدر تروتسکیسم لهستانی،» سولومون ارلیخ (۱۹۰۷-۱۹۴۲)، در تابستان ۱۹۴۲ به تربلینکا تبعید و با گاز کشته شد.[۲]
آخرین نشریه حفظ شده تروتسکیست های لهستانی بروشور اول ماه مه ۱۹۴۲ است.این بروشور به عنوان یک درخواست از کارگران لهستان و همه ملیت ها نوشته شده بود، فراخوانی قدرتمند برای مقاومت سازمان یافته، و مسلحانه در برابر اشغالگران و برای اتحاد بین المللی طبقه کارگر اروپا در مبارزه با سرمایه داری و ساختن انترناسیونال چهارم در سراسر اروپا بود. در آن تروتسکیست ها به ویژه بر نیاز به اتحاد کارگران لهستانی، یهودی و آلمانی تأکید کردند:
طبقه کارگر آلمان در اعماق قلب خود به آرمانهای سوسیالیسم وفادار مانده است و میکوشد تا در کنار ما، به هیتلریسم و سرمایهداری پایان دهد. در اول ماه مه، ما دست برادرانه خود را به سوی رفقای طبقاتی آلمانی خود دراز می کنیم، ما دست خود را به سوی کارگران در سراسر جهان دراز می کنیم، که با آنها انتقام کامل و بی رحمانه را از دشمن مشترکمان خواهیم گرفت. [۳]
حتی در میان گرایشهای سوسیالیستی که ناسیونالیسم فرهنگی یهودی نقش مهمی داشت، این درک وجود داشت که سرنوشت یهودیان بیش از هر چیز به کمک مردم اروپا و توسعه انقلاب اجتماعی بستگی دارد. امیدها به خصوص در بهار ۱۹۴۲ ، که احتمال می رفت در اروپا انقلابی قریب الوقوع است بالا گرفت. آبراهام لوین، مانند رینگبلوم یکی از اعضای چپ پئولی تسیون و آرشیو اوینگ شابز، در دفتر خاطرات خود در ۱۶ مه ۱۹۴۲ نوشت:
مغاک هر لحظه به هر کدام از ما نزدیکتر میشود، چهره حیوانی آخرالزمان نازیها، با کلمات مرگ، ویرانی، سقوط، و احتضار بر پیشانیاش آن نوشته شده است. یک ناامنی بی وقفه، یک ترس بی پایان، وحشتناک ترین جنبه تمام تجربیات غم انگیز و تلخ ماست... حقیقت این است که امروزه قلب ما همزمان با حوادثی که در خاک روسیه رخ می دهد، می تپد، جایی که مبارزه مرگ و زندگی بین انسان و حیوان در جریان است، بین امید به فردایی بهتر برای بشریت به ستوه آمده و خون آلود و ترس از پیروزی خونخوارترین نرون که جهان تا به حال به خود دیده است. [۴]
لوین و دیگران مشتاقانه اخبار مربوط به ناآرامی در ایتالیا تحت حکومت فاشیست ها و گزارش های اخراج شدگان تازه وارد، به ویژه از آلمان، را در مورد نشانه هایی از بحران اقتصادی و ناآرامی سیاسی در رایش دنبال می کردند. در ۳ ژوئن ۱۹۴۲، شش هفته قبل از آغاز تبعید بزرگ، لوین خاطرنشان کرد:
نامههایی که از آلمان، اتریش و چکسلواکی میرسد، دلالت بر جوشش انقلابی خاصی در سراسر رایش دارند. به عنوان مثال، از برلین می شنویم که اعلامیه هایی با این مضمون در خیابان چسبانده می شود: «ما خواستار صلح هستیم، ما خواستار بازگشت شوهران و پسران خود هستیم.» نامه های چکسلواکی نیز دارای این ماهیت شدیدا انقلابی است. ... تمام این نامه ها حاوی اعتقاد به پایان سریع این کشتار جهانی است. آیا ممکن است کل اروپای ستمدیده اشتباه کنند؟ دل عمیقانه آرزوی نجات دارد. با این رویا به خواب می رویم; ما با این رویا بیدار می شویم. آیا ممکن است که آرزوی مشتاقانه ۹۵ درصد از ساکنان کره زمین برآورده نشود و قدرت شیطانی یک دار و دسته منحط و قاتلان وحشی تحقق یابد؟ عقل و قلب به ما می گوید که بشریت نهفته در مردم روسیه شوروی، انگلستان و آمریکا، پیروز خواهد شد و نه حیوانات وحشی سرزمین هیتلر و موسولینی. [5]
در تبعید بزرگ، لوین همسر و دخترش را از دست داد. او خود در اوایل سال ۱۹۴۳ به قتل رسید. تقریباً همه کسانی که از تبعید بزرگ در گتو جان سالم به در بردند، بیشتر اعضای خانواده خود را از دست داده بودند. کسانی که زنده مانده بودند، به طور متوسط، جوان بودند و به عنوان کارگر «مفید» تلقی می شدند و بنابراین موقتاً ازتبعید معاف می شدند.
قیام
تبعید بزرگ شکی باقی نگذاشت که نازی ها به دنبال نابودی تمام یهودیان بودند. همچنین در میان معدود یهودیان باقیمانده در گتو، احساس انزوای وحشتناک و طرد شدن از دنیای بیرون را تقویت کرد. نقشه های قیام از ترکیبی از شجاعت سیاسی و ناامیدی از اجتناب ناپذیر بودن مرگ زاده شد. بر اساس گزارشهای معدود بازماندگان قیام، مارک ادلمن، یتزاک زاکرمن و تزیویا لوبتکینز، انگیزه آنها عزم راسخ برای مردن در جنگ−«زندگی با افتخار و مردن با افتخار»−و ارسال پیام به دنیای خارج در مورد آنچه که با یهودیان می شد بود. هیچ کس انتظار نداشت که از این قیام جان سالم به در ببرد، چه رسد به اینکه بتواند آلمانی ها را شکست دهد، اما امیدوار بودند که اقدام نمادین مقاومت آنها به جرقه زدن به یک جنبش گسترده تر کمک کند.
مارک ادلمن، عضو حزب بوند و یکی از معدود رهبران بازمانده قیام، بعداً اظهار داشت: «... تنها پس از فراخواندن سایر مردم به مبارزه باید مرد. ما متقاعد شده بودیم که لازم بود در ملاء عام، زیر نظر جهانیان مرد. [۶]
در ۲۳ ژوئیه ۱۹۴۲، در دومین روز «تبعید بزرگ»، نمایندگان همه احزاب سیاسی برای اولین بار گرد هم آمدند تا درباره مقاومت مسلحانه بحث کنند. در اوایل همان سال، تحت تاثیر حزب تازه تاسیس کارگران لهستان که با تأیید بوروکراسی کرملین تاسیس شده بود، هاشومر هتزایر سوسیالیست صهیونیست و جنبش جوانان صهیونیستی چپگرا ی «دور»، و همچنین تعدادی سازمان های دیگر قبلاً یک جبهه ضد فاشیستی در گتوی ورشو تشکیل داده و مقدمات مقاومت مسلحانه را آغاز کرده بودند.
چند روز بعد، در ۲۸ ژوئیه، سازمان رزمی یهودیان (زد او بی) تشکیل شد. علیرغم اختلافات سیاسی آنها، اکثریت قریب به اتفاق احزاب سیاسی جناح چپ در زد او بی سوسیالیست و طرفدار شوروی بودند.
سازمان مبارز دیگری نیز توسط پیروان راست افراطی صهیونیست ولادیمیر جابوتینسکی، از تحسین کنندگان بنیتو موسولینی، تشکیل شد. اتحادیه نظامی یهودیان ( زد زد دبلیو) در حالی که در قیام و نبردهای سنگین با نیروهای نازی شرکت داشت، به دلیل اختلافات سیاسی شدیدش، مستقل از زد او بی عمل میکرد. با توجه به جهت گیری ضد کمونیستی خود، زد زد دبلیو حمایت بسیار بیشتری از طرف ناسیونالیست لهستانی آرمیجا کرایووا دریافت میکرد، که تمایلی به حمایت از هرگونه قیامی که بتواند به نفع ارتش سرخ باشد نداشت.
برای زد او بی، به دست آوردن سلاح و آموزش بسیار دشوار بود. از جمله اولین کسانی که پیشنهاد کمک کرد،گرچه در مقیاس محدود، ارمیا لودووا، یک جنبش چریکی وابسته به حزب کارگران لهستان، جانشین حزب کمونیست لهستان بود که توسط استالین در سال ۱۹۳۸ نابود شد. برای ماهها اعضاء ۲۲ واحد زد او بی (حدود ۶۰۰ نفر) خود را با چند سلاح موجود آموزش دادند.
اولین قیام در ژانویه ۱۹۴۳، در جریان جمع آوری هزاران نفر از ساکنان گتو رخ داد.
واحدی از زد او بی که شامل مردخای آنیلویچ افسانه ای (یکی از اعضای هاشومر هاتزایر) بود، شروع به تیراندازی به سوی آلمانی ها و اوکراینی هایی کرد که می خواستند آنها را به مرکز ترابری زبانزد، جایی که قطارها از آنجا به سمت تربلینکا حرکت می کردند بیاورند. تقریباً تمام اعضای واحد زد او بی کشته شدند. تنها آنیلویچ به سختی فرار کرد.
اگرچه این قیام با قیمت وحشتناکی همراه بود، تاثیر بزرگی بر نازیها و ساکنان گتو و به طور کلی ورشو گذاشت. پس از این اولین قیام، تشکیلات زیرزمینی ملی گرایان لهستانی به رهبری آرمیجا کراجووا با عرضه محدود اسلحه و مواد منفجره موافقت کرد. این امر روحیه مبارزان گتو را تقویت کرد. اگر تا آن زمان این کار را نکرده بودند، کسانی که با زد او بی همدردی میکردند یا در جنبش مشارکت داشتند به مخفی کاری روی می آوردند; بسیاری زیرزمین ها را حفر کردند و سنگرهایی را برای قیام آینده آماده کردند.
ولادیسلاو شلنگل شاعر، پیامدهای قیام ژانویه و مقدمات قیام بزرگ را چنین توصیف کرد:
سیمان و آجر آورده می شوند، شب ها صدای کوبیدن چکش و تبر طنین انداز می شود. آب پمپاژ می شود، چاه ها در زیرزمین ها حفر می شوند. پناهگاه ها. شیدایی، عجله، وسواس بیش از حد و غیرمنطقی در قلب گتوی ورشو.روشن کردن کابل های زیرزمینی، حفاری معابر، دوباره آجر، طناب، شن... مقدار زیادی شن. تختخواب، تخت خواب کودک. تدارکات کافی برای ماه ها. برق، آبرسانی. ... بیست قرن با شلاق مرد اس اس مستهلک شده است. دوران غارنشینی باز می گردد، چراغ های نفتی، چاه های روستایی. شب طولانی آغاز شده است. مردم برای مخفی شدن به زیر زمین ها پناه میبرند. برای فرار از دست حیوانات [۷]
در ۱۸ آوریل، کادر فرماندهی زد او بی ملاقات کردند. این شامل مارک ادلمن۲۲ ساله و موردخای آنیلویچ۲۱ ساله بود که بعدها به عنوان رهبران اصلی قیام در یادها ماندند.
فردای آن روز قیام آغاز شد. هنگامی که واحدهای اس اس و پلیس برای یک تبعید دسته جمعی دیگر وارد گتو شدند، زد او بی با کوکتل مولوتف ها و نارنجک های دستی که از کانال های فاضلاب، پنجره ها و کوچه ها به سمت واحدهای مبهوت اس اس پرتاب شده بود، روبرو شد. واحدهای اس اس که قادر به مقابله با حمله غیرمنتظره نبودند، متحمل خسارات جدی شده و مجبور به عقب نشینی شدند. در ۲۲ آوریل، افسر اس اس یورگن استروپ، که مسئول سرکوب قیام شده بود، اولتیماتومی به مبارزان داد که تسلیم شوند. وقتی این اولتیماتوم رد شد، به سربازانش دستور داد که تمامی خانه ها را واحد به واحد با شعله افکن ها و کوکتل مولوتف ها آتش بزنند و زیرزمین ها و فاضلاب ها را منفجر کنند. هزاران نفر از ساکنان محله یهودی نشین زنده زنده در آتش سوختند و یا از شعله های آتش خفه شدند.
ادلمن بعداً در مصاحبه ای گفت: «دریایی از شعله های آتش خانه ها و حیاط ها را در بر گرفت. ... هیچ هوایی وجود نداشت، فقط دود سیاه و خفه کننده و گرمای سوزان سنگینی که از دیوارهای داغ قرمز، از پله های سنگی درخشان ساطع می شدند.»
در ۸ ماه می، اس اس پناهگاه فرماندهی زد او بی را کشف کرد. آنیلویچ و اکثر بازماندگان زد او بی حاضر خودکشی کردند− شاید تا ۸۰ نفر. ادلمن و چند نفر دیگر توانستند به فاضلاب راه پیدا کنند و موفق شدند از گتو در حال سوختن فرار کنند. تاریخ رسمی سرکوب نهایی قیام ۱۶ می است، زمانی که فرمانده اس اس یورگن استروپ شخصاً کنیسه بزرگ تاریخی را منفجر کرد.
اگرچه برخی درگیری های دیگری در طول قیام در خارج از دیوارهای گتو رخ داد−عمدتاً توسط آرمیا لودووا کمونیست و آرمیجا کراجووای ملی گرا−قیام گتو در نهایت منزوی ماند. در نمایش مشخصی از بیتفاوتی قدرتهای امپریالیستی به سرنوشت یهودیان اروپا، در ۱۹ آوریل ۱۹۴۳، همان روزی که قیام آغاز شد، نمایندگان بریتانیا و ایالات متحده در هتلی مجلل در جزیره برمودا ملاقات کردند تا واکنش به بحران پناهندگان اروپا را مورد بحث قرار دهند. هر دو کشور از لغو محدودیت سهمیه پناهندگان خودداری کردند. در آن زمان، گزارشهای متعددی از نابودی رو به گسترش یهودیان لهستان به کاخ سفید رسیده بود. امانوئل رینگبلوم در مورد دولت در تبعید بورژوای لهستانی با خونسردی متذکر شد که «... در زمانی که نابودی قوم یهود را تهدید می کند، دولت هیچ کاری برای نجات حداقل باقی مانگان یهودیان لهستانی انجام نداده است.» [۸]
در میان مردم لهستان که شاهد نابودی گتو بودند، نگرشها از بیتفاوتی و سکوت یا تایید آشکار در میان یهودیستیزان تا وحشت و همدلی با قربانیان متغیر بود. شاعر لهستانی چسلاو میلوش که در جنبش مقاومت ضد نازی شرکت داشت، محله یهودی نشین در حال سوختن را از سمت آریایی ورشو دید. او در شعر معروف خود «میدان کامپو دی فیوری رم (سرزمین گلها) » سوزاندن گتو و مبارزان را با سوزاندن فیلسوف و دانشمند بزرگ جوردانو برونو توسط تفتیش عقاید کاتولیک در میدان کامپو دی فیوری رم در سال ۱۶۰۰ مقایسه کرد:
من به میدان کامپو دی فیوری فکر کردم
در ورشو در کنار چرخ فلک
دریک شامگاه بهاری صاف
به انواع آهنگ های کارناوال.
ملودی درخشان خفه کرد
گلوله باران های دیوار گتو را،
و زوج ها در حال پرواز بودند
در بالا بر فراز آسمان بی ابر.
گاه گاهی باد سوزان آتش
بادبادک های تیره را با خود می برد
و سواران در چرخ و فلک
گلبرگ ها را در هوا می گرفتند.
همان باد داغ
دامن دخترها را باز می کرد
و مردم می خندیدند
در آن یکشنبه زیبای ورشو
…
اما آن روز من فقط
به تنهایی مردن فکر کردم،
چگونه، زمانی که جوردانو
برای سوزانده شدن صعود کرد
او نتوانست پیدا کند
در هیچ زبانی
کلماتی برای بشریت،
بشریتی که امرار معاش می کند
…
آنهایی که اینجا می میرند، به تنهایی
فراموش شده توسط دنیا،
صدای ما برای آنها
صدایی از یک سیاره باستانی می شود.
تا زمانی که، همه چیز به اسطوره تبدیل شود
و پس از گذشت سالها،
در میدان کامپو دی فیوری جدید
آتش خشم به خاطر یک کلمه شاعر شعله ور خواهد شد. [۹]
تا به امروز، این سوال که چرا از هولوکاست جلوگیری نشد و چرا هیچ جنبش تودهای به موقع برای سرنگونی نازیسم جهت نجات میلیونها یهودی و سایر قربانیان فاشیسم وجود نداشت، یکی از پرسشهای اصلی قرن بیستم است.
سرنوشت انقلاب اکتبر، اپوزیسیون چپ و هولوکاست
ریشه های سیاسی هولوکاست را نمی توان خارج از بررسی سرنوشت انقلاب اکتبر درک کرد. در حالی که رهایی یهودیان اروپای غربی با انقلاب فرانسه مرتبط بود، که زمینه را برای ادغام گسترده آنها در قرن نوزدهم فراهم کرد، جمعیت بسیار بزرگتر یهودیان در امپراتوری روسیه به عنوان یک اقلیت تحت ستم و آزار و اذیت که زبان خود را حفظ کردند(ییدیش) باقی ماندند . فقط انقلاب های ۱۹۱۷ بود که رهایی بخش عمده یهودیان اروپا را به ارمغان آورد.
به دلایل تاریخی، سرنوشت یهودیان و پیشبرد انقلاب اجتماعی به طور ذاتی در هم تنیده شده بود. برای نیروهای ارتجاع سیاسی، خصومت با جنبش انقلابی به نوبه خود با یهودستیزی آمیخته شد. در امپراتوری روسیه، یهودی ستیزی قرون وسطایی با نفرت از جنبش کارگری در حال توسعه آمیخته شد و از سال ۱۸۸۱ به بعد، دولت تزاری به عنوان بخشی از تلاش های خود برای سرکوب جنبش انقلابی و تفرقه اندازی بین قومیت ها و مذاهب، مرتباً قتل عام جمعیت یهودی را تشویق کرد.
برای جنبش سوسیالیستی آلمان و روسیه، به ویژه، مبارزه با یهودی ستیزی به یک اصل و سنگ محک اصلی مبارزه برای انترناسیونالیسم تبدیل شد.[۱۰] در سالهای ۱۹۱۸-۱۹۲۱، نیروهای ضد انقلاب ناسیونالیست روسیه، اوکراین و لهستان که بهعنوان بخشی از مبارزه خود علیه انقلاب سوسیالیستی علیه ارتش سرخ و دولت نوپای شوروی میجنگیدند، به طور سیستماتیک به قتل عام متوسل شدند. تخمین زده می شود که حدود ۲۰۰،۰۰۰ یهودی، که بیشتر آنها در اوکراین کنونی بودند، به طرز وحشیانه ای سلاخی شدند.
ارتش سرخ و بلشویک ها به طور سیستماتیک و با موفقیت برای پایان دادن به این قتل عام ها−بزرگترین قتل عام ضد یهودی در اروپا قبل از هولوکاست−و به طور گسترده تر علیه یهودی ستیزی مبارزه کردند. در دهه ۱۹۲۰، دولت شوروی تنها کشوری در جهان بود که بودجه دولتی برای انتشارات و دستورالعملها به زبان ییدیش در مدارس تأمین میکرد. این تجربیات تاریخی اثر عمیقی بر آگاهی و سیاست طبقه کارگر یهودی و روشنفکران سوسیالیست اروپای شرقی و به ویژه لهستان بر جای گذاشت. جنبش صهیونیسم و حزب سوسیال دموکرات کارگری بوند که از سال ۱۹۰۳ با بلشویسم مخالفت کرده بودند، بر سر انقلاب اکتبر منشعب شدند، به طوری که بخش بزرگی از هر دو گرایش اکنون یا مستقیماً وارد حزب بلشویک در اتحاد جماهیر شوروی تازه تاسیس شده اند یا موضعی شدیداً طرفدار شوروی در لهستان بین جنگ اتخاذ می کنند.
بنابراین، اعتقاد سوسیالیستهای گتوی ورشو مبنی بر اینکه نجات آنها در توسعه یک جنبش انقلابی علیه حکومت فاشیستی نهفته است، یک «مدینه فاضله» و اشتباه نبود. ریشه در تجربه تاریخی انقلاب اکتبر داشت که به جنگ جهانی اول پایان داد و به مبارزه موفق ارتش سرخ علیه یهودی ستیزی در جنگ داخلی متعاقب آن انجامید. هر دو تنها کمی بیش از ۲۰ سال قبل رخ دادند.
همان پویایی در جنگ جهانی دوم واقعاً شکل گرفت. یک جنبش انقلابی در سال ۱۹۴۳ ابتدا در ایتالیا و یوگسلاوی شروع به توسعه کرد. در سال ۱۹۴۴، بخش زیادی از قاره، از جمله لهستان، در شرایط جنگ داخلی غرق شدند که توسط پیشرفت های رو به گسترش ارتش سرخ تقویت شد. اما به طرز غم انگیزی، این جنبش برای نجات ۶ میلیون یهودی اروپایی و بسیاری دیگر از قربانیان فاشیسم بسیار دیر آمد. و برخلاف جنبش انقلابی کارگران در روسیه در سال ۱۹۱۷ و ارتش سرخ در جنگ داخلی، فاقد رهبری مارکسیستی و انترناسیونالیستی لازم بود و در نهایت توسط استالینیسم خفه شد.
توضیح تاریخی برای این امر را تنها در ظهور استالینیسم در اتحاد جماهیر شوروی و انزوای فزاینده و سپس نابودی سیستماتیک اپوزیسیون تروتسکیستی در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میتوان یافت. در سالهای ۱۹۱۷-۱۹۲۰، بخش هایی از اروپای شرقی و مرکزی تحت تأثیر مبارزات انقلابی قرار گرفت و بلشویکها توانستند فتوحات انقلاب اکتبر را به بخشهای بزرگی از امپراتوری روسیه سابق گسترش دهند. با این حال، در خارج از روسیه، مبارزات انقلابی طبقه کارگر با خیانت رهبران عمدتاً سوسیال دموکراتیک آنها به شکست ختم شد. تا سال ۱۹۲۳، تأخیر انقلاب بینالمللی، تحولی شگرف در وضعیت جهانی ایجاد کرد.
در رهبری حزب بلشویک، گرایش انترناسیونالیستی که توسط تروتسکی و لنین که اکنون تا سرحدِ مرگ بیمار بود نمایندگی میشد، به یک اقلیت تبدیل شده بود. پایه اجتماعی برای تقویت جناح اپورتونیست ناسیونالیست در درون حزب در بوروکراتیزه شدن فزاینده دولت و حزب نهفته بود، فرآیندی که بیش از هر چیز با انزوای بین المللی دولت کارگری هنوز بسیار فقیر و از نظر اقتصادی عقب مانده تقویت شده بود. در بحبوحه شکست انقلاب نافرجام آلمان در پاییز ۱۹۲۳، اپوزیسیون چپ تحت رهبری تروتسکی برای مبارزه با گرایشات اپورتونیستی ملی در حال رشد در رهبری حزب تشکیل شد.
در پاییز ۱۹۲۴، جناح استالین که به نمایندگی از این لایه بوروکراتیک صحبت می کرد، مبنای سیاسی یک واکنش ملی گرایانه علیه انقلاب اکتبر را در برنامه ساخت «سوسیالیسم در یک کشور» متجلی کرد. در سالهای بعد، اپوزیسیون چپ مبارزه سیستماتیکی را علیه خیانت بوروکراسی شوروی به انقلاب سوسیالیستی جهانی، از جمله در اعتصاب عمومی بریتانیا در سال ۱۹۲۶ و انقلاب چین ۱۹۲۶-۱۹۲۷ به راه انداخت. با این حال، شکست های انقلاب بین المللی موقعیت بوروکراسی شوروی و جناح استالین را تقویت کرد. در دسامبر ۱۹۲۷، اپوزیسیون چپ از حزب اخراج شد و اکثر رهبران و اعضای آن دستگیر و یا تبعید شدند. در سال ۱۹۲۹ تروتسکی از اتحاد جماهیر شوروی اخراج شد.
ظهور استالینیسم و تسلط اپورتونیسم ملی در خط انترناسیونال کمونیستی پیامدهای فاجعه باری برای جنبش کارگری لهستان داشت، که در آن سنتهای انترناسیونالیستی و انقلابی رزا لوکزامبورگ برای دههها نقش اصلی را ایفا کردند. رهبری حزب کمونیست لهستان در ابتدا با تروتسکی در مبارزات درون حزبی همدردی کرد. سپس تحت مداخلات تهاجمی جناح استالین قرار گرفت که منجر به یک سری زیگزاگهای گمراه کننده در خط سیاسی آن شد که به حمایت حزب کمونیست لهستان از کودتای ۱۹۲۶ توسط ژنرال راست افراطی یوزف پیلسودسکی، که دیکتاتوری وی به زندان انداختن و آزار و اذیت دسته جمعی کمونیست های لهستانی ختم شد.[۱۱]
در اوایل دهه ۱۹۳۰، حزب کمونیست لهستان از نظر سیاسی فلج شده بود و از بحرانی به بحران دیگر سرگردان بود. در آلمان، تئوری نادرست فاجعهآمیز «سوسیال فاشیسم» که توسط انترناسیونال کمونیستی استالین ترویج شد، مانع از مبارزه مشترک ۶ میلیون کارگر سوسیال دموکرات و کمونیست کشور علیه ظهور جنبش نازی هیتلر شد. در ژانویه ۱۹۳۳، نازی ها بدون شلیک یک گلوله به قدرت رسیدند. این شکست تاریخی طبقه کارگر آلمان اساس فراخوان تروتسکی برای تاسیس انترناسیونال چهارم را تشکیل داد. همچنین تجربه شکلدهنده و شتابدهنده اصلی ظهور اپوزیسیون چپ سازمانیافته تروتسکیست در لهستان بود.
در سالهای ۱۹۳۷-۱۹۳۸، سیاست ضدانقلابی استالینیسم با ترور بزرگ به اوج خود رسید، که در آن نسلهای انقلابی، از جمله هزاران تروتسکیست شوروی و بسیاری از رهبران انقلاب اکتبر، به قتل رسیدند. ترور همچنین بسیاری از کادر انترناسیونال کمونیست را از بین برد.
حزب کمونیست لهستان که استالین از زمان اعلام حمایتش از تروتسکی در سال ۱۹۲۴ نفرت خاصی از آن داشت، در سال ۱۹۳۸ توسط کرملین منحل شد. تقریباً تمام کادر اصلی آن و هزاران کمونیست لهستانی که در اتحاد جماهیر شوروی زندگی می کردند به قتل رسیدند. آشفتگی و ناامیدی سیاسی ناشی از این تحولات به سختی قابل اغراق است، به ویژه تأثیر آنها بر نسل جدیدی از جوانان سوسیالیست رادیکالیزه و مبارز که به جنبش کمونیستی کشیده شده بودند اما بدون هیچ گونه رهبری سیاسی یا حتی فیزیکی رها شدند.
آدولف وارسکی، یکی از بنیانگذاران اولین سوسیال دموکراسی لهستان و سپس حزب کمونیست لهستان و همکار قدیمی رزا لوکزامبورگ و لئو یوگیچس، در سال ۱۹۳۷ در مسکو دستگیر و اعدام شد
در اوت ۱۹۳۹، استالین با هیتلر پیمانی منعقد کرد. استالین از ترس توسعه یک انقلاب اجتماعی در اروپا که موقعیت بوروکراسی شوروی را تهدید می کرد، به این مانور ورشکسته متوسل شد تا از تهاجم امپریالیسم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی جلوگیری کند یا حداقل به تاخیر بیاندازد. این پیمان حمله هیتلر به لهستان را تسهیل کرد، که به طور موقت بین آلمان نازی، که دولت عمومی (شامل ورشو) را تأسیس کرد، و بخشهای شرقی کشور، که اکنون توسط اتحاد جماهیر شوروی اداره میشد، تقسیم شد. از نظر سیاسی، این پیمان هم ارتش سرخ در اتحاد جماهیر شوروی را فلج و کرخت کرد، که منجر به خسارات ویرانگر پس از تهاجم نازیها در ژوئن ،۱۴۱ ش و هم جنبش کمونیستی اروپا تحت اشغال نازیها در ۱۹۳۹ - ۱۹۴۱ شد.
جنبش تروتسکیستی در لهستان با ترکیبی از ترور استالینیستی در شرق لهستان در ۱۹۳۹-۱۹۴۱ و وحشت نازی ها، به ویژه هولوکاست نابود شد. حزب کارگران لهستان، که نقش مهمی در قیام گتو ورشو ایفا کرد، در اوایل سال ۱۹۴۲ تحت کنترل بوروکراسی کرملین تأسیس شد و کاملاً در سایه نابودی کادر کمونیست لهستان و جنبش تروتسکیستی توسط استالینیسم توسعه یافت.
در نهایت، هولوکاست را تنها می توان به عنوان نتیجه غم انگیز خیانت های سیستماتیک و فلج شدن جنبش سوسیالیستی اروپا توسط استالینیسم توضیح داد، که جنبش انقلابی طبقه کارگر علیه فاشیسم و سرمایه داری را هم به تاخیر انداخت و هم سر برید.
لئون تروتسکی در نوشتههای خود درباره انقلاب اکتبر و انقلاب شکستخورده آلمان، بر اهمیت بیشمار زمان در سیاست، بیش از همه در دورههای خیزش انقلابی تأکید کرد. قرن بیستم نشان داد که ساختن یک حزب انقلابی در بحبوحه یک انقلاب غیرممکن است. مقدمات لازم و آموزش سیاسی کادر باید از قبل انجام شود. تجارب غمانگیز قرن بیستم نشان میدهد که ضدانقلاب، که هم ترور بزرگ استالینیستی و هم کشتار یهودیان اروپایی بخشی از آن بودند، میتواند با سرعت خیرهکنندهای ظهور پیدا کند و منجر به تضعیف اقدامات نسلها و سختتر کردن فوق العاده مبارزه برای رهبری انقلابی شود
کارگران و جوانان سوسیالیست باید در شرایط گسترش حریق جهانی جدید و سازماندهی نیروهای فاشیستی توسط طبقات حاکم در تمام قارهها، درسهای گستردهای از قیام گتوی ورشو بگیرند. تاریخ نشان می دهد که بحران کنونی سرمایه داری جهانی ناگزیر به ظهور یک جنبش انقلابی توسط طبقه کارگر بین المللی می انجامد. اما همچنین نشان می دهد که در مبارزه برای ساختن رهبری انقلابی تروتسکیستی که بتواند این مبارزات را به پیروزی رساند، نباید زمان را از دست داد.
[۱] لودویک هاس، تروتسکیسم در لهستان تا ۱۹۴۵. آدرس اینترنتی: https://www.marxists.org/archive/hass/1992/xx/tinpoland.html
[۲] انتشارات تروتسکیستها در گتوی ورشو در آرشیو رینگبلوم جلد ۲۱ مطبوعات چپ رادیکال غیر صهیونیستی گتوی ورشو: پیوتر لاسکوفسکی، سباستین ماتوشفسکی، ورشو ۲۰۱۶. مجموعه به صورت آنلاین در دسترس میباشد: آدرس اینترنتی: https://cbj.jhi.pl/documents/940239/19
[۳] جزوه «۱ می۱۹۴۲» در: همان.، ص. ۲۷۹. ترجمه این مؤلف.
[۴] آبراهام لوین، یک فنجان اشک: خاطرات گتوی ورشو، ویرایش و ترجمه آنتونی پولونسکی، انتشارات بلک ول، ۱۹۸۸، ص ۷۳، ۷۴.
[۵] همان.، ص. ۱۱۵.
[۶] هانا کرال، محافظت از شعله. گفتگوی صمیمی با دکتر مارک ادلمن، آخرین رهبر بازمانده از قیام گتو ورشو، هنری هولت و شرکت ۱۹۸۶، ص. ۱۰.
[۷] به نقل از: ساموئل کاسو، چه کسی تاریخ ما را خواهد نوشت؟ امانوئل رینگبلوم، گتوی ورشو، و آرشیو اوینگ شابس، انتشارات دانشگاه ایندیانا ۲۰۱۸، ص. ۳۲۳.
[۸] امانوئل رینگبلوم، روابط یهودیان لهستان در طول جنگ جهانی دوم، انتشارات دانشگاه نورث وسترن، ۱۹۹۲، ص. ۲۲۳.
[۹] چسلاو میلوش، کامپو دی فیوری، ورشو, ۱۹۴۳. ترجمه دیوید بروکس و لوئیس ایریبارن. آدرس اینترنتی: https://www.poetryfoundation.org/poems/49751/campo-dei-fiori
[۱۰] در این مورد، به طور خاص رجوع کنید به: دیوید نورث، «افسانه 'آلمانی های معمولی': مروری بر جلادهای مشتاق هیتلر دانیل گلدهاگن،» در: انقلاب روسیه و قرن بیستم ناتمام، کتابهای مهرینگ ۲۰۱۴.
آدرس اینترنتی: https: https://www.wsws.org/en/special/library/russian-revolution-unfinished-twentieth-century/15.html.
[۱۱] مبارزه سیاسی بر سر ارزیابی پیلسودسکی و کودتای او یکی از وهله های مهم در مبارزه اپوزیسیون چپ بود. پیلوسودسکیسم، فاشیسم، و ماهیت دوران ما تروتسکی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، سخنرانی او پس از کودتا در جلسه کمیته اجرایی بین الملل کمونیستی (ای سی سی آی) در ژوئیه ۱۹۲۶. آدرس اینترنتی: https:// https://wikirouge.net/texts/en/Piłsudskism,_Fascism,_and_the_Character_of_Our_Epoch.