امروز یک سال از حمله روسیه به اوکراین در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ می گذرد. جنگی که با گسترش بی وقفه ناتو و علایق ژئوپلیتیکی و اقتصادی جهانی امپریالیسم آمریکا و اروپا برانگیخته شده است، به سوی جنگ جهانی سوم با پیامدهای بالقوه فاجعه بار پیش می رود.
کما بیش در مراحل اولیه هر جنگی، دولتها ادعا میکنند که در دفاع از خود عمل میکنند و توجه را به این موضوع که چه کسی «اولین تیر» را شلیک کرد جلب میکنند. این امر معمولاً با تبلیغات بی وقفه جنایات با هدف اهریمن سازی دشمن دنبال می شود. ولی، به ناچار، با انباشته شدن تلفات و مایوس شدن از انتظارات اولیه هر دو طرف، علل عمیقتر و عوامل انگیزشی برملا میشوند. این مورد در باره جنگ بر سر اوکراین هم مصداق دارد.
این مناقشه در حالی که وارد دومین سال خود می شود، به جنگی علنی، گرچه هنوز اعلام نشده امپریالیسم آمریکا و اروپا، با اقمار ناتو، علیه روسیه تبدیل شده است. دروغ ها در حال برملا شدن هستند. جنگ در مورد دفاع از اوکراین نیست، چه رسد به دفاع از یک «دموکراسی» اوکراینی که وجود خارجی ندارد. بلکه یک جنگ امپریالیستی است که هدفش شکست نظامی روسیه، برکناری دولت آن و تحمیل یک رژیم دست نشانده است. نتیجه دراز مدت این پیامد قرار دادن منابع طبیعی وسیع روسیه تحت کنترل مستقیم شرکت های آمریکایی و اروپایی، تثبیت سلطه امپریالیسم ایالات متحده بر خشکی اوراسیا و باز کردن مسیر جنگ با چین است.
در تعقیب این اهداف، ایالات متحده و ناتو در حال زیر پا گذاشتن تمام «خطوط قرمز» اعلام شده قبلی خود هستند. در خلال تنها دو ماه اول سال ۲۰۲۳، قدرت های آمریکایی و اروپایی از استقرار یا استقرار برنامه ریزی شده تانک های جنگی، موشک های دوربرد و جت های جنگنده در اوکراین خبر داده اند.
بایدن در سفر هفته جاری خود به کیف و ورشو بار دیگر تاکید کرد که هدف از جنگ شکست استراتژیک روسیه است. دولت ایالات متحده علاقه ای به مذاکره برای آتش بس و پایان دادن به درگیری بر اساس شرایطی که چیزی را به روسیه واگذار کند ندارد. امپریالیسم آمریکا شرایطی را ایجاد کرده است که امکان هیچگونه عقب نشینی برایش وجود ندارد، زیرا انجام آن به طور جبران ناپذیری حیثیت و اعتبارش را تضعیف می کند و منجر به فروپاشی ناتو می شود. پیروزی در این جنگ به یک مسئله وجودی برای امپریالیسم آمریکا تبدیل شده است.
وضعیت برای تودههای اوکراینی که به درد نخور تلقی میشوند، عمیقاً غمانگیز است. علیرغم تمامی ادعاهای پیشروی های بزرگ اوکراین در میدان نبرد، خون مردم این کشور دست نشانده ریخته می شود. در حالی که رسانه های ایالات متحده، بدون شواهد روشن، از تلفات گسترده روسیه به خود می بالند، در مورد تعداد تلفات وحشتناک کاملا سکوت اختیار کرده اند. گزارش های موثقی وجود دارد که تعداد سربازان اوکراینی کشته شده را بین ۱۵۰٫۰۰۰ تا ۲۰۰٫۰۰۰ رقم میزند. نسلی از جوانان اوکراینی توسط جنگافروزان نومحافظهکار در دولت بایدن قربانی میشوند.
و علیرغم تمامی تلاشهای تبلیغاتی برای ارتقاء رژیم اوکراین، کمدین سابق زلنسکی چیزی جز عنصر دست نشانده الیگارشهای فاسدی که کشور را کنترل میکنند و نئونازیهایی که در ارتش عجین شده اند نیست. بدون تزریق عظیم پول و تسلیحات، رژیم یک هفته دیگر هم دوام نخواهد آورد.
درخواست های بی وقفه برای ارسال تسلیحات پیشرفته تر منعکس کننده ترس فزاینده ای است که حمله مورد انتظار روسیه به فروپاشی تمام عیار ارتش و رژیم اوکراین منجر خواهد شد. وضعیتی که اوکراین با آن مواجه است، وضعیتی نیست که بتوان آن را صرفاً با تانک و هواپیما حل کرد. استقرار نیروهای ناتو ضروری است. هدف از سفر بایدن غلبه بر اختلافات درون ناتو و آماده سازی افکار عمومی برای این گام بعدی بود.
مثل همیشه، اقدامات امپریالیسم با دروغ و ریا توجیه می شود. بایدن در سخنرانی خود در ورشو اعلام کرد « آنچه در این مناقشه در خطر است،» «آزادی دموکراسی ها در سراسر جهان» است. او این سخنرانی را قبل از نشست با اعضای اروپای شرقی ناتو، که همگی تحت سلطه دولتهای راستگرا و مستبد هستند، ایراد کرد.
این واقعیت که رژیم اوکراین و نیروهای نظامی آن از نئوفاشیست ها اشباع شده اند، انکار ناپذیر است. تاریخ اوکراین بر اساس روایتی بازنویسی می شود که استپان باندرا، قاتل توده ای فاشیست و متحد رایش سوم که سازمان زبانزد ملی گرایان اوکراین را رهبری می کرد را به عنوان یک قهرمان ملی معرفی می کند.
دولت لهستان که از بایدن برای ایراد سخنرانی دعوت کرد، توسط حزب راست افراطی قانون و عدالت کنترل می شود که صحبت و تحقیقات تاریخی در مورد یهودستیزی لهستانی را جرم انگاری کرده است و در عین حال لهستان را به پایگاهی برای تجاوز آمریکا به روسیه تبدیل کرده است. لخ والسا، رئیسجمهور سابق لهستان این هفته در مصاحبه با روزنامه هاآرتص خاطرنشان کرد که وضعیت دموکراسی در لهستان به قدری وخیم است که مستلزم «انقلاب در خیابانها با استفاده از زور است... نشان از این که که حزب قانون و عدالت در نابودی دموکراسی و آزادی تا کجا پیش رفته است.»
وال استریت ژورنال، روزنامه الیگارشی مالی آمریکا، این هفته در سرمقاله ای («انتخاب آمریکا در اوکراین») مسائل واقعی را برملا کرد. ژورنال می گوید: «سریع ترین راه برای صلح، شکست دادن آقای پوتین است...» نگران از عدم حمایت مردمی از جنگ، این ژورنال به دولت بایدن توصیه می کند که «مستقیم تر با آمریکایی ها که به طور فزاینده ای نسبت به مخاطرات در اوکراین بدبین هستند صحبت کند و ادعای خود در مورد حمایت ایالات متحده را بر پایه منافع ملی اصلی مبتنی کند، نه سیاست های ویلسونی در مورد 'حاکمیت' و دموکراسی خارجی.»
تمام مباحث مربوط به جنگ در رسانههای آمریکا و اروپا بر اساس روایت تبلیغاتی «جنگی ناموجه،» که بدون دلیل توسط ولادیمیر پوتین خبیث به راه انداخته شد معطوف است. تمامی آنچه در سال ها و دهه های قبل از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ رخ داد به سادگی نادیده گرفته می شود. این جنگ، بر خلاف جنگ های دیگر، بدون علت تاریخی است
در حقیقت درگیری با روسیه ادامه یک سلسله جنگها و مداخلات بیپایان است که امپریالیسم آمریکا از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به راه انداخته است. ایالات متحده در مواجهه با نزول بلند مدت موقعیت اقتصادی جهانی خود، از جمله تهدیدهای فزاینده به موقعیت دلار به عنوان پول ذخیره جهانی، و اختلافات منجر از بحران داخلی، قدرت نظامی خود را ابزاری برای حفظ موقعیت هژمونیک جهانی خود می بیند.
درگیری با روسیه با گسترش چندین دهه ای ناتو تا مرزهای روسیه آغاز شد. در سال ۲۰۱۴، ایالات متحده یک کودتای دست راستی را برای سرنگونی دولت طرفدار روسیه در اوکراین رهبری کرد، که آغازگر جنگ داخلی هشت ساله در شرق بود. در طول هشت سال قبل از تهاجم روسیه، اوکراین با ده ها میلیارد دلار تجهیزات نظامی تا دندان مسلح شد، که آن را عملا به عضوی از ائتلاف نظامی ناتو تبدیل کرد.
تصمیم یک سال پیش روسیه برای راه اندازی «عملیات ویژه نظامی» پاسخی ناامیدانه و ارتجاعی به پیامدهای فاجعه بار انحلال اتحاد جماهیر شوروی توسط بوروکراسی استالینیستی، احیای سرمایه داری و ایجاد یک رژیم الیگارشی مبتنی بر سرقت و خصوصی سازی دارایی های دولتی بود.
منافعی که دولت پوتین برای آن مبارزه می کند، منافع توده های روسیه نیست، بلکه منافع طبقه حاکمه سرمایه دار است. پوتین این تهاجم را با این امید آغاز کرد که بتواند به یک مصالحه قابل قبول با ایالات متحده برسد، از جمله به رسمیت شناختن «منافع امنیتی» دولت روسیه، که به الیگارشی روسیه اجازه دهد تا منابع روسیه را بدون دخالت مستقیم قدرت های امپریالیستی غارت کند.
پوتین در تلاش است تا با دامن زدن به شوونیسم ملی ارتجاعی، برای جنگ حمایت کسب کند. اما جنگ در میان طبقه کارگر و بخش وسیعی از جوانان به شدت منفور است.
آگاهی گسترده و به سرعت در حال رشدی وجود دارد مبنی بر این که جنگ نتیجه انحلال اتحاد جماهیر شوروی و احیای سرمایه داری است.
احساسات مشابهی در میان تودههای اوکراینی که به زور توسط طبقه حاکم فاسد به این جنگ کشانده شدهاند وجود دارد.
پاسخ این جنگ را نه در پیروزی نظامی هر یک از طرفین، بلکه در مبارزه یکپارچه طبقه کارگر روسیه و اوکراین علیه امپریالیسم و همه دولت های بورژوایی می توان یافت.
اهداف امپریالیسم آمریکا و اروپا به این معناست که جز شکست نظامی روسیه هیچ راه حلی دیگری برای این مناقشه قابل قبول نیست. و فراتر از روسیه، امپریالیسم آمریکا در حال تدارک برای درگیری با چین است، که ژنرال های آمریکایی پیش بینی می کنند ظرف سه سال آینده آغاز شود.
دولت ها نسبت به تأثیر سیاست های خود بر توده های مردم بی تفاوت هستند. در طول سه سال کنونی بیماری جهان گیر کووید ۱۹، طبقه حاکم خط مشی را پیش گرفته است که منجر به مرگ بیش از ۲۲ میلیون نفر شده است. قدرت های ایالات متحده و ناتو به زلزله فاجعه بار در ترکیه و سوریه که منجر به کشته شدن تا ۱۵۰٫۰۰۰ نفر شد، با بی توجهی جمعی، و به عنوان یک اختلال مختصر در ماموریت موجود: تشدید جنگ، واکنش نشان داده اند.
اما همان تضادهایی که جنگ امپریالیستی را به وجود می آورد، پایه عینی انقلاب اجتماعی را نیز ایجاد می کند. جنگ جهانی اول شرایط را برای انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه ایجاد کرد و با آن جنگ به پایان رسید. امروز، حتی در حالی که طبقه حاکمه تلاش می کند بشریت را به جنگ جهانی سوم بکشاند، مبارزات انقلابی در سراسر جهان در حال فوران است.
در فرانسه، میلیونها کارگر در تظاهرات گسترده علیه حمله دولت مکرون به حقوق بازنشستگان شرکت کردهاند. در بریتانیا، صدها هزار کارگر علیرغم تلاشهای دستگاه اتحادیه برای مهار و سرکوب مخالفان دست به اعتصاب زدهاند. در سریلانکا، دهها هزار نفر علیه اقدامات ریاضتی تحت حمایت صندوق بینالمللی پول توسط رئیسجمهور رانیل ویکرم سینگ که پس از اعتراضهای گسترده سال گذشته که رژیم منفور گو تاپایا راجاپاکسه را مجبور به سرنگونی کرد، روی کار آمد، تظاهرات کردند.
ایالات متحده خود یک انبار باروت اجتماعی است. نابرابری اجتماعی در حدی است که از سال های قبل از رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ مشاهده نشده است. تحت تابعیت قرار دادن تمامی زندگی اجتماعی و اقتصادی به جنون سوداگرانه در وال استریت و سیاست جنگی طبقه حاکم به معنای نابودی زیرساخت های اجتماعی است که در از ریل خارج شدن فاجعه بار قطار و آلودگی زیست محیطی در این ماه در شرق فلسطین، اوهایو خود را آشکار ساخت.
ساختن جنبشی علیه جنگ به شناسایی صحیح علل اساسی آن و منافع اجتماعی برانگیزنده آن بستگی دارد. باید به سمت بسیج نیروی اجتماعی که می تواند به جنگ پایان دهد، طبقه کارگر بین المللی هدایت شود.
کارگران و جوانان در سراسر جهان باید جنبش دروغین و ارتجاعی «ضد جنگ» را که توسط بخشهایی از طبقه متوسط بر مبنای یک «ائتلاف چپ-راست» ارتجاعی از لیبرالهای طبقه متوسط مایوس و رادیکالهای سردرگم با فاشیستهای علنی ترویج میشود را رد کنند.
در تجمع «خشم علیه ماشین جنگ» که آخر هفته گذشته برگزار شد، معترضانی که ادعا میکنند چپگرا هستند، دست به دست آزادی خواهان و نیروهای فاشیست و ضد یهود دادند و مدعی شدند که تنها در چنین ائتلافی میتوان حرکت به سوی جنگ جهانی سوم را متوقف کرد. ائتلافات مشابهی در سطح بین المللی ترویج می شوند، از جمله توسط سارا واگن کنشت از حزب چپ در آلمان، که برای نزدیک شدن به صفوف آلترناتیو برای آلمان (اِ اف دی) فاشیست تلاش کرده است.
این «ائتلاف چپ-راست» هیچ ربطی به مخالفت با امپریالیسم ندارد، بلکه در خدمت منحرف کردن و جلوگیری از توسعه یک جنبش ضد جنگ واقعی است.
در تحلیل نهایی، مخالفت اعلام شده جناح راست افراطی با جنگ ایالات متحده و ناتو علیه روسیه با اختلافات درون طبقه حاکم بر سر جهت گیری سیاست خارجی مرتبط است.
لازم به یادآوری است که در سال های منتهی به جنگ جهانی دوم، چنین گرایش های ارتجاعی به عنوان طرفداران فرضی صلح مطرح شدند. در ایالات متحده، با جنبش «اول، آمریکا» چارلز لیندبرگ هوادار نازیها مرتبط بود، که با سیاستهای روزولت نه بر اساس ضد امپریالیستی بلکه بر اساس ناسیونالیسم ارتجاعی و یهودستیزی مخالفت کرد. در انگلستان، این گرایش با اسوالد موزلی، که اتحادیه فاشیست های بریتانیا را تأسیس کرد، مرتبط بود.
در مخالفت با کسانی که ائتلاف با انزوا گرایان راست و لیندبرگ فاشیست را برای جلوگیری از ورود ایالات متحده به جنگی که در سال ۱۹۳۹ شروع شده بود توجیه می کردند، مبارز، نشریه تروتسکیست های آمریکایی، در سپتامبر ۱۹۴۱ هشدار داد:
توده ها از جنگ امپریالیستی متنفرند و به برنامه جنگ روزولت با شک و تردید می نگرند و به درستی این چنین است. اما نمی توانند پاسخ به جنگ طلبان را از انزوا طلبان دریافت کنند.
چرا که انزواطلبان مبارزه ای را علیه علت واقعی جنگ رهبری نمی کنند. در واقع، آنها تنها در خدمت منحرف کردن توجه از علت واقعی جنگ هستند، که باید قبل از مقابله با جنگ به طور کامل درک شود. …
آنها می توانند با چنین تبلیغاتی عناصر عقب مانده و کوته فکر را علیه جنگ طلبان عصبانی کرده و برانگیزند، اما هرگز نمی توانند آنها را برای جلوگیری از جنگ و یا پایان دادن به آن بسیج کنند
تنها پاسخ به جنگ انترناسیونالیسم انقلابی است، که نابودی علت جنگ، یعنی نظام سرمایه داری را موعظه میکند.
هشدار صادر شده توسط تروتسکیست ها در سال ۱۹۴۱ اهمیت کامل خود را حفظ می کند. خط مشی که ادعا می کند مبارزه با جنگ ائتلاف با فاشیست ها را توجیه می کند، تنها می تواند به جنگ و فاشیسم منجر شود.
مبنای ضروری مبارزه با جنگ، درک علل آن است. تمامی بحث درباره مخالفت با جنگ که از موضوع های سرمایه داری و مبارزه طبقاتی اجتناب می کند، اتلاف وقت است.
ایجاد جنبشی علیه جنگ و امپریالیسم که بشر را به سوی آخرالزمان جنگ هسته ای می کشاند، مستلزم ساخت رهبری سوسیالیستی، انقلابی و انترناسیونالیستی در طبقه کارگر است. این مستلزم پیوند مبارزه با جنگ با مبارزه با استثمار، نابرابری و سیستم منفعت سرمایه داری است.
در سال دوم جنگ در اوکراین، جنبش رو به رشد کارگران در سراسر جهان باید به عنوان یک جنبش سیاسی آگاهانه برای سوسیالیسم توسعه یابد، این برنامه ضد جنگی است که کمیته بین المللی انترناسیونال چهارم و احزاب برابری سوسیالیستی وابسته به آن برای آن می جنگند.