طی شش روز گذشته، تظاهرات علیه افزایش قیمت مواد غذایی ، بیکاری گسترده، نابرابری اجتماعی درحال گسترش و برنامه وحشیانه ریاضت اقتصادی و سرکوب سیاسی جمهوری اسلامی، ایران را به لرزه در آورده است.
این تظاهرات که پنجشنبه گذشته از دومین شهر بزرگ ایران، مشهد و شهرهای مجاور آن، نیشابور و کا شمر آغاز شد، به پایتخت، تهران و بیش از ۳۶ شهر دیگر در سراسر کشور گسترش یافت.
بنا به منابع دولتی، ۲۱ نفر، از جمله چند نفر از اعضای نیروهای امنیتی در درگیری های میان معترضان و مقامات جان باختند. هیچ اطلاعی در مورد تعداد سراسری دستگیرشدگان وجود ندارد، ولی بنا به یک مقام تهرانی تا روز شنبه، ۴۵۰ نفر در آن شهر و ۷۰ نفر در شب یکشنبه در اراک، یک شهر صنعتی در حدود ۳۰۰ کیلومتری جنوب غربی پایتخت بازداشت شده اند.
دولت شبکه های اجتماعی تلگرام و اینستا گرام را به منظور جلوگیری از گسترش اطلاعات در مورد تظاهرات آینده و دامنه حرکت آن ، محدود و یا کاملا مسدود کرده است.
مقیاس و شدت اعتراضات، رژیم بورژوا مذهبی ایران را به لرزه در آورده و جناح های رقیب را برای سرکوب چالش از پایین به هم نزدیک کرده است. در خلال آخر هفته، حسن روحانی، رئیس جمهور ایران، اعلام کرد که ایرانیان حق اعتراض صلح آمیز دارند و ادعا کرد که دولت او به زودی دست به اقداماتی برای رسیدگی به شکایات اجتماعی و اقتصادی معترضان خواهد زد و گفت "ما معضلی بزرگ تر از بیکاری نداریم."
اما وزیرانش و سخنگویان سازمان های امنیتی سوگند یاد میکنند که جنبش اعتراضی را سرکوب کنند، و سپاه سپاه پاسداران میگوید که آماده استفاده از "مشت آهنین" است.
در توجیه سرکوب دولتی، رهبران ایرانی- از آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی و رسول سنایی معاون فرمانده کل قوای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا رئیس جمهور “اصلاح طلب" سابق و متحد جنبش سبز، محمد خاتمی ـ رقبای استراتژیک ایران را متهم به برانگیختن و حمایت لجستیکی از خشونت گران کرده اند. در تایید این نظرات، بسیاری، بر ادعاهای عوام فریبانه "حمایت" از تظاهرات توسط دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا ، بنیامین نتانیاهو رئیس جمهور اسرائیل، و تهدیدهای ولیعهد عربستان،شاهزاده محمد بن سلمان به "کشاندن درگیری به داخل ایران" تکیه میکنند. هر سه نفر به طور علنی خواهان تغییر رژیم تهران بوده و بارها تهدید به جنگ برعلیه ایران نمودهاند.
اما موج اعتراضات فعلی دارای یک خصیصه طبقاتی کاملا متفاوت با اعتراضات سال ۲۰۰۹ تحت پرچم به اصطلاح سبز میباشد. برانگیخته شده توسط واشنگتن، نیویورک تایمز،سارکوزی رئیس جمهور فرانسه و دیگر رهبران اروپایی و با حمایت بخش مرفه جامعه ایران، سبزها به دنبال آن بودند که انتخاب مجدد رئیس جمهور پوپولیست، محمود احمدی نژاد را براساس اتهامات تایید نشده و فریبکارانه تقلب انتخاباتی و با هدف نصب رژیمی برای برقراری سریع روابط نزدیک با امپریالیسم آمریکا، لغو کنند.
بر اساس بهترین گزارش های موجود فیلتر شده توسط سانسور رژیم ایران و موجود در رسانه های غربی، واضح است که موج فعلی تظاهرات، در اصل، مرحله آغازین شورش طبقه کارگر میباشد.
با اطمینان میشود گفت که، اعتراضات به لحاظ اجتماعی ناهمگن هستند و سردرگمی سیاسی در میان شرکت کنندگان زیاد است. به علاوه ، همانطور که انتظار می رود، سلطنت طلبان و دیگر عناصر راست هم پیمان با امپریالیسم به دنبال چسباندن خود به تظاهرات و منحرف کردن از مسیر اصلی آن میباشند. اما گرچه اعتراضات هنوز یک جنبش توده ای نیست، عمدتا از کارگران، تهی دستان و جوانان تشکیل شده است .اعتراضات نتیجه خشم طبقاتی عمیق ریشه دار در کشوری که ۲/۳میلیون نفر یا ۷/۱۲درصد از نیروی کاری آن بطور رسمی بیکار است، نرخ بیکاری واقعی برای جوانان در حدود ۴۰ درصد است و طبق گزارش اخیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۵۰ درصد مردم در فقر زندگی می کنند. در همین حال، براساس محاسبات داده های سال ۲۰۱۳ ثروت جهانی وبانک اطلاعات، یک درصد بالای جمعیت، ۳/۱۶ درصد از کل در آمد کشور و تنها ۵/ درصد کمتر از کل درآمد ۵۰ درصد پایین را در انحصار خود دارند ، در حالی که ۱۰ درصد بالای جمعیت ۵/۴۸ درصد درآمد را به خود اختصاص داده اند.
مخالفت رو به رشد طبقه کارگر
موج اعتراضات اخیر بعد از چند ماه ناآرامی کارگری و تظاهرات مردمی، از جمله ، بیکارسازی، عدم پرداخت دستمزد های عقب افتاده و بی توجهی مقامات به میلیون ها نفر که پس اندازهای خود را به خاطر سقوط موسسات مالی متعدد نظارت نشده از دست دادند شروع شد.
برای مثال، در سپتامبر گذشته، در اراک ، کارگران دو کارخانه صنعتی خصوصی شده در دهه ۲۰۰۰، بعد از آنکه نیروهای امنیتی مداخله کردند تا تظاهرات بر علیه کارفرمایان به خاطر عدم پرداخت دستمزد و حق بیمه درمانی را متوقف کنند، برای دو روز با پلیس درگیر شدند،. بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه، "اعتراضات جزئی در هفته های قبل از ناآرامی های جاری در جریان بوده است با " صدها نفر از کارگران صنعت نفت و رانندگان کامیون بر علیه دیر پرداخت نمودن دستمزد ها؛ سازندگان تراکتور در تبریز بر علیه بستن کارخانه تراکتور سازی؛ ودر تهران کارگران کارخانه تایر سازی برعلیه پاداش های به تأخیر افتاده" در تظاهرات شرکت کردند.
این تظاهرات ها مورد بی توجهی رسانه های غربی قرار گرفته، در حالی که مقامات ایرانی تمام تلاش خود را برای جلو گیری از نشر آن ها را به کار گرفتند.
در روزهای نزدیک به آغاز موج فعلی اعتراضات، بحث های شدید و گسترده در رسانه های اجتماعی در باره افزایش نابرابری اجتماعی در جریان بوده. چاشنی فوران این خشم، اعلان آخرین بودجه ریاضت اقتصادی دولت بود. بودجه جدید باعث افزایش قیمت بنزین تا 50 درصد و کاهش بیشتر کمک های نقدینه کوچک بود که به عنوان رایانه در مقابل افزایش قیمت انرژی، مواد غذایی پایه و خدمات ضروری که در بین سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴ تدریجا برداشته شده بودند بوده است.
جنبش سبز تقریبا به طور انحصاری در تهران متمرکز بود، مخصوصا در مناطق شمالی ثروتمند تر. در مقابل موج فعلی اعتراضات از لحاظ جغرافیایی بسیار گسترده تر بوده است، از جمله شهرهای کوچکترو فقیرتر که پایه سیاسی احمدی نژاد وجناح به اصطلاح "افراطی" نخبگان سیاسی جمهوری اسلامی است که رادیکالیزم شیعه را با تمایلات پوپولیستی جهت جلب طبقات پایین ترکیب میکند .
به علاوه و حتی مهمتر، در حالی که سبزها آن جناح بورژوازی ایران را نمایندگی میکنند که بسیار مشتاق برای رسیدن به توافق با قدرت های امپریالیستی است و حامیان طبقه متوسط خودخواه خود را با محکوم کردن احمدی نژاد به خاطر "ضایع کردن" پول برای فقر" بسیج کردند ، جنبش ضد حکومتی فعلی بر مخالفت با نا برابری اجتماعی متمرکز است.
سبزها، که به شدت از انتخاب روحانی در سال ۲۰۱۳ و انتخاب مجدد او در ماه می گذشته حمایت کردند ، با ابراز نگرانی شدید در مورد "بدون رهبر" بودن خصلت تظاهرات، توسط نمایندگان برجسته سبز، از اعتراضات کنونی اجتناب ورزیدند،.
برنامه نزدیکی روحانی به واشنگتن و ریاضت
بحران حاد اجتماعی ایران محصول فشار بی امان اقتصادی و نظامی ـ استراتژیک آمریکا ؛ از جمله تحریم های اقتصادی کاری؛ بحران جهانی اقتصادی به ویژه سقوط قیمت جهانی نفت؛ شکست پروژه ملی استقلال بورژوازی ایران؛ و، نهایتا، اقدامات وحشیانه ریاضتی روحانی با هدف جلب سرمایه گذاری غربی میباشد.
اشاره به پیامدهای اجتماعی انفجاری تحریم اقتصادی وحشیانه آمریکا و اروپا بر ایران، روحانی و مشاور سیاسی او، رئیس جمهور فقید و طرفدار درازمدت یک جهت گیری استراتژیک به سوی قدرت های امپریالیستی غرب، هاشمی رفسنجانی، موفق شد آیت الله خمینی و سایر مؤلفه های اصلی رژیم اسلامی را راضی به تغییر جهت در سال ۲۰۱۴ و تلاش تازه برای سازش با واشنگتن و اتحادیه اروپا نماید.
به مانند سبزها در چهار سال پیش، این سیاست جزء لایتجزی فشاری تازه برای از بین بردن آنچه که از امتیازات اجتماعی باقی مانده از انقلاب سال ۱۹۷۹ به طبقه کارگر بود می باشد. در طول چهار سال و نیم گذشته، رژیم روحانی با ادامه خصوصی سازی و رفع محدودیت ها و د دنباله روی از صندوق بین المللی پول و دستورالعمل های ریاضت اقتصادی آن به بازبینی قوانین امتیازات نفت به غول های نفتی اروپایی و آمریکایی بود.
نهایتا، در ژانویه ۲۰۱۶ موثرترین بخش تحریم های آمریکایی و اروپایی برداشته و یا تعلیق شد به ازاء از بین بردن بخش عمده ای از برنامه هسته ای مدنی . اما گرچه حذف تحریم ها موجب تقویت اقتصاد شد، منافع آن تقریبا به طور کامل به بخش های ممتاز تر جامعه تعلق گرفت.
پاسخ روحانی، همانطور که در آخرین بودجه نشان داده شده، تاکید بر تعهد به کاهش بودجه رفاهی برای توده ها، و افزایش بودجه مذهبی و موسسات تحت رهبری روحانیون بود.
غالبا، زمینه برای شروع ناگهانی مخالفت اجتماعی با شکاف های درون نخبگان حاکم فراهم میشود. تظاهرات ضد حکومتی اولیه که تحت شعار "نه به گرانی" برگزار شد ، به طور ضمنی مورد حمایت مخالفان مذهبی محافظه کار روحانی قرار گرفت.
این البته ریا کاری تمام عیار است. اصول گرایان و سایر جناح های محافظه کار نخبگان حاکم، از سیاست های طرفدار بازار و شرکت های بزرگ مشابه حمایت کرده و با "رقبای اصلاح طلب" خود احمدی نژاد را وداشتند تا در سال های آخر کار خود بسیاری از سیاست های پوپولیستی خود را، که او را در سال ۲۰۰۵در مقابله با رفسنجانی به قدرت رساند منتفی کند.
مرحله جدید مبارزه طبقاتی
تظاهرات هفته گذشته یک مرحله جدید در مبارزه طبقاتی در ایران و جهان میباشد. در سراسر خاورمیانه، از جمله در اسرائیل، نشانه هائی از مخالفت طبقه کارگر وجود دار. این نیز در اروپا و آمریکای شمالی، جایی که نخبگان حاکم به طور چشمگیری حمله به طبقه کارگر را در دهه بعد از بحران جهانی سال ۲۰۰۸ به شدت تشدید بخشیده اند صحت دارد.
سوال اساسی، مبارزه برای مسلح کردن جنبش جهانی در حال ظهور طبقه کارگر با یک استراتژی سوسیالیستی بین المللی میباشد.
کارگران و جوانان ایرانی باید برای بسیج طبقه کارگر به عنوان یک نیروی سیاسی مستقل در مخالفت با امپریالیسم و تمام جناح های بورژوازی ملی مبارزه کنند.
نیروهای دست راستی که گرایش به واشنگتن و یا سایر قدرت های امپریالیستی را در داخل جنبش ضد دولتی ترویج میکنند باید افشاء و از لحاظ سیاسی منزوی شوند. این امپریالیسم هست که در خلال قرن گذشته آرزوهای دموکراتیک و اجتماعی مردم خاورمیانه را با اعمال ربع قرن جنگ یغما گر ویران ساخته، و امروز تهدید می کند که مردم ایران و کل منطقه را در یک حریق خونین تر درگیر خواهد کرد.
بورژوازی ایران، همانطورکه بیش از یک قرن پیش در انقلاب مشروطه ۱۹۰۶ نشان داده ، مطلقأ ناتوان از برقراری دموکراسی واقعی و آزادی از امپریالیسم میباشد ، زیرا برای انجام این کار، نیاز به بسیج انقلابی توده ها در ابعادی دارد که جاه طلبی ها و منافع طبقاتی خودخواهانه اش را تهدید خواهد کرد.
کارگران و جوانان باید کسانی را که مبارزه برای برنامه انقلابی و رهبری را به بد نامی می کشانند ، با این ادعا که خیزش توده ای همه چیز را حل می کنند، رد کنند. از تاریخ درس بگیرید ، از جمله مصر "بهار عربی" سال ۲۰۱۱ و انقلاب ۱۹۷۹ ایران.
سی و نه سال پیش، رژیم خونخوار حمایت شده از سوی آمریکا، توسط یک جنبش توده ای قدرتمند با پیش گامی طبقه کارگر به زباله دان تاریخ افکنده شد. اما طبقه کارگر از نظر سیاسی توسط حزب توده استالینیستی و خرده بورژوازی های مختلف چپ تحت قیمومیت جناح به اصطلاح بورژوازی ملی مترقی به رهبریت آیت الله خمینی و روحانیون شیعه قرار گرفت، و وقتی این جناح کنترل دستگاه دولتی را به دست آورده ، به سرعت آن را برای سرکوب وحشیانه سازمان های مستقل طبقه کارگر و تثبیت حکومت سرمایه داری به کار گرفت.
امروزه قیام جدید طبقه کارگر باید با جمهوری اسلامی، تمامی بورژوازی ایران و امپریالیسم به عنوان بخشی از انقلاب سوسیالیستی بین المللی تسویه حساب نماید.