«خرده بورژوازی، همان طور که خواهیم دید، قادر به هیچ چیز نیست جز ویران کردن هر جنبشی که خود را به دستانش بسپارد» (فردریش انگلس، ۱۸۵۰)
کمتر از یک ماه برای حکومت سیریزا به رهبری نخست وزیر الکساندر سیپراس زمان بُرد تا برنامۀ انتخاباتی ضدّ ریاضیتی خود را کنار بگذارد و تمام و کمال به کارگران بینوایی که با رأی خود آن را در قدرت قرار دادند، خیانت کند.
حتی در کل تاریخِ پلید سیاست های «چپ» خرده بورژوایی، به زحمت می توان نمونه ای از فریب، ریاکاری و بزدلیِ بهراستی نفرت انگیزی پیدا کرد که بتواند کاملاً با نمونۀ نخست وزیر سیپراس برابری کند. مطمئناً از منظر مدت زمانی که بین انتخابات و خیانت سپری شد، حکومت سیریزا احتمالاً یک رکود جهانی جدید را به ثبت رسانده است.
سیپراس طی ساعاتی پس از توافقی که هیچ چیز نیست جز تسلیم به اتحادیۀ اروپا، در تلاشی رقت انگیز دست به رگباری از دروغ های عوامفریبانه زد تا قدّ و قوارۀ درماندگی حکومت را انکار و ورشکستگی سیاسی خود را پنهان کند.
سیپراس در بیانیه ای تلویزیونی که به نظر می رسید واقعیت را به فراموشی سپرده، اعلام کرد که «ما یونان را ایستاده و باعزت نگاه داشتیم». او ادعا کرد که توافق با وزرای مالی منطقۀ یورو «ریاضیت را فسخ می کند». سیپراس افزود: «طی چند روز ما به دستاوردهای زیادی رسیده ایم، اما مسیری طولانی در پیش روی خود داریم. ما گامی تعیین کننده برای تغییر مسیر در منطقۀ یورو برداشته ایم».
حتی یک کلمه از این گفته هم حقیقت ندارد. بیانیۀ نشست «گروه اروپا» که به امضای سیریزا رسید، حکومت یونان را به متعهد به «امتناع از هرگونه عقبگرد از اقدامات و تغییرات یک جانبه در سیاست ها و اصلاحات ساختاری» می کند. به بیان دیگر، حکومت یونان همچنان اقدامات ریاضیتی موجود را که حکومت سابق اجرا نموده بود، تقویت خواهد کرد.
به علاوه سیریزا قرار است «اقدامات اصلاحی متکی بر توافق جاری» را، مقرر در تفاهمنامۀ منفوری که سیپرایس سابقاً خود را متعهد به ردّ آن کرده بود، تدارک ببیند. و اگرچه سیریزا تأکید کرده بود که ارزش بدهی عظیم یونان را کاهش خواهد داد، اما توافق صورتگرفته با نشست اروپا بیان می کند که کشور «به تعهدات مالی خود به تمامی اعتباردهندگان، تماماً و به موقع عمل خواهد کرد».
حکومت یونان که فرسنگ ها با قطع پیوند از «تروئیکا» فاصله دارد، اکنون وعده داده است که «در توافق نزدیک با نهادها و شرکای اروپایی و بین المللی، کار کند»، و در میان این نهادها، به خصوص بانک مرکزی اروپا و صندوق بین المللی پول ذکر شده است که همراه با اتحادیۀ اروپا، «تروئیکا» را تشکیل می دهند. مانند قبل، «هر گونه پرداخت سهم قابل ملاحظه ای از سوی برنامۀ فعلی ]تسهیلات ثبات مالی اروپا[» وابسته است به بازنگری «نهادها». بنابراین یونان قرار است که زیر کنترل خفه کنندۀ تروئیکا باقی بماند.
سیپراس و شریک مذاکره کنندۀ آن، یعنی یانیس واروفاکیس (وزیر مالیه)، هیچ گونه امتیازی از سوی اتحادیۀ اروپا دریافت نکردند، به جز تغییراتی کوچک در جمله بندی های توافق که آن هم فاقد هرگونه اهمیت عملی است.
هنگامی که سیپرایس و مدافعین سیریزا تلاش می کنند خیانت حقیر خود را به عنوان یک پیروزی تاریخی معرفی کنند، مطبوعات سرمایه داری اروپا و ایالات متحده به صراحت از ابعاد تسلیم نخست وزیر صحبت کرده اند.
«فایننشال تایمز» لندن می نویسد: «اگر این قرار بود به معنای چالشی در برابر اصول اقتصادی آلمان باشد، پس باید گفت که شکست خورد»، و «آلمانی ها در تمامی موضوعات اساسی دست بالا را داشتند».
روزنامۀ آلمانی FAZ می نویسد «با حکومت جدید به رهبری حزب چپگرای سیریزا، یونان به برنامۀ کمک مالی قدیمی ادامه می دهد. پرداخت های صندوق مالی تنها زمانی ارائه خواهد شد که کشور اصلاحات را متقبل شود».
«لو موند» توافق را بی پرده چنین توصیف می کند: «آتن وعده می دهد که کار حکومت محافظه کار پیشین آنتونیس ساماراس را به اتمام برساند و اصلاحات تحمیلی اعتباردهندگان تروئیکا (صندوق بین المللی پول، اتحادیۀ اروپا و بانک مرکزی اروپا) را که تاکنون اجرا نشده اند، وضع نماید».
نشریۀ «وال استریت» ضمن آن که از منظرۀ تسلیم سیپراس به اتحادیۀ اروپا لذت می برد، انتظار تحقیرهای بیشتری را دارد. در مقاله ای با عنوان «سیپراس، در انتظار خم کردن بیشتر گردن»، سخنگوی اصلی سرمایۀ مالی ایالات متحده می نویسد: «آقای سیپراس طی هفتۀ گذشته در بسیاری از موضوعات واداده است… اما او مجور خواهد بود بر سر بسیاری موضوعات دیگر هم تسلیم شود، اگر او مصر است که یونان را در منطقۀ یورو باری دیگر در جایگاهی مطمئن قرار دهد».
از زاویۀ منافع طبقۀ کارگر، توافقی که حکومت سیریزا به امضا رسانده، یک خیانت جنایتکارانه است. اما از زاویۀ منافع اقتصادی و اجتماعی واقعی که رژیم سیریزا- بخش هایی از نخبگان حاکم یونان و طبقۀ متوسط مرفه روبه بالا- نمایندگی می کند، این توافق چیزی بیش از ناامیدی و یأس نیست. با وجود عوامفریبی سیپراس- اساساً با هدف فریب دادن و منحرف ساختن طبقۀ کارگر یونان- استراتژی سیریزا در طول مذاکره تماماً با سرسپردگی آن به منافع سرمایه داری تعیین شد.
طبقۀ حاکم یونان و طبقۀ متوسط روبه بالا امید داشتند به تسهیل شرایطی دست یابند که مانع از دسترسی شرکت های یونانی به اعتبارات مالی می شد. اما آن ها هیچ اشتیاقی برای رویارویی با بانکداران اتحادیۀ اروپا نداشتند و تماماً مخالف هر گونه اقدامی بودند که سرمایه داری اروپا را بی ثبات سازد، دیگر چه رسد به اقداماتی که منافع مالی و شرکت های خود آن ها را در یونان تهدید کند.
یانیس واروفاکیس طی ملاحظات خود در پشت درهای بسته، در نشست ۱۱ فوریۀ «گروه یورو»، دستوربرنامۀ واقعی اقتصادی و اجتماعی حکومت سیریزا را تماماً روشن کرد؛ او با گفتن این که «ما متعهد به اصلاحات ساختاری عمیق هستیم»، اضافه کرد که حکومت سیریزا «متمایل ترین حکومت تاریخ مدرن یونان به اصلاحات است و در زمرۀ مشتاقترین حامیان اصلاحات در اروپا».
واروفاکیس برای این که مبادا سوء برداشتی از تعهد سیریزا به محافظت از منافع سرمایه داران وجود داشته باشد، اعلام کرد: «دربارۀ خصوصی سازی و تغییر و تحول دارایی های عمومی، حکومت به هیچ وجه دگم نیست؛ ما آماده و مایل هستیم هر پروژه ای را بر اساس شایستگی های خود آن ارزیابی کنیم. گزارش های رسانه ها مبنی بر این که خصوصی سازی بندر پیرائوس عقبگرد داشت، کاملاً نادرست است» (تأکید از ماست).
واروفاکیس که به هیچ وجه خروج از منطقۀ یورو را در نظر ندارد، «همکاران گرامی» خود را مطئمن کرد که سیریزا، اروپا را «یک کل واحد و غیرقابل تقسیم» می داند و «حکومت یونان درنظر دارد که یونان یک عضو دائمی و جدایی ناپذیر از اتحادیۀ اروپا و اتحاد پولی ما باشد».
در آخر واروفاکیس به وزرای مالی منطقۀ یورو اطمینان داد که آن ها مطلقاً هیچ چیزی برای ترس از سیریزا ندارند. او اظهار تأسف کرد که برخی از پیروزی سیریزا راضی نیستند. واروفاکیس اعلام کرد «به آن ها باید بگویم که اگر به ما به چشم دشمن نگاه کنند، فرصت از دست خواهد رفت».
به علاوه واروفاکیس در متقاعد کردن وزرا به سرسپردگی تام و تمام سیریزا به تروئیکا و این که نیازی نیست آن ها به هیچ وجه امتیازی بدهند، کاملاً موفق عمل کرد. آن ها که دیگر هراسی از حکومت سیریزا نداشتند، با همان تحقیر و بی رحمی برخورد کردند که بانک های بزرگ اغلب در مواجهه با شرکت های کوچک و رو به ورشکستگی رفتار می کنند.
رویدادهای ماه گذشته، تجربۀ سیاسی مهمی برای طبقۀ کارگر یونان، اروپا و جهان است. نقشی که سیریزا ایفا می کند، افشای حیرتآور خصلت ماهیتاً ارتجاعی نوعی از سیاست خرده بورژوایی «چپ» است که در میانۀ ویرانه های سیاست دانشجویی رادیکال دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ رشد یافت. درهمان حال که طبقۀ کارگر به دست سازمان های کارگری استالینیست قدیم، سوسیال دمکرات و رفرمیست به شکست از پس شکست هدایت شد، بخش هایی از طبقۀ متوسط به طور مستقیم یا غیرمستقیم از صعود انفجاری بازارهای بورس به دنبال قدرت گیری تاچر و ریگان و سلطۀ جهانی سیاست های تئولیبرالی – به ویژه پس از انحلال اتحاد شوروی و بازگشت سرمایه داری در چین- منتفع گردید.
همان طور که طبقۀ متوسط به طور روزافزونی مرفه می شد، رویکرد اجتماعی و سیاسی بخش هایی از این طبقۀ متوسط ممتاز نسبت به طبقۀ کارگر از بیگانگی و بی اعتنایی به خصومت فزاینده تغییر کرد. این فرایند اقتصادی-اجتماعی در انکار ایدئولوژیک مارکسیسم از سوی این اقشار منعکس شد، چراکه همهویت بودن مارکسیسم با نقش انقلابی طبقۀ کارگر و مبارزه علیه سرمایه داری تماماً برای آن ها غیرقابل پذیرش شده بود.
طبقۀ متوسط مرفه به جای سیاست مبارزۀ طبقاتی پرولتری، سلاح «برنامه های هویتی»-جهت گیری نژادی، قومی، و جنسیتی- را به دست گرفت، و این پایۀ برنامه ای سیاسی را شکل می داد که بر مبنای آن این طبقه منافع خود را دنبال می کرد. این محیط اجتماعی مرفه و احزاب سیاسی آن که دیگر علاقه ای به واژگونی مناسبات طبقاتی سرمایه داری نداشتند، اساساً دغدغۀ توزیع منصفانه تر ثروت را در درون ثروتمندترین ده درصد جامعه دارند. آن ها در همان حال که غبطۀ ابرثروتمندان را می خورند، از طبقۀ کارگر بیزارند و می هراسند.
سیریزا تنها برجسته ترین مورد از سازمان های سیاسی بی شماری است که در این فرایند اقتصادی-اجتماعی زاییده شده اند. تنها تفاوت سیریزا با سازمان هایی نظیر «حزب چپ» آلمان و «پودموس» در اسپانیا- نیازی به ذکر دیگر گروه های کوچک در سرتاسر جهان نیست- در این است که سیریزا نخستین سازمانی است که رهبری یک حکومت ملی را به دست گرفته است.
خصلت بندی این احزاب از سوی ما به عنوان شِبه چپ، تنها یک شعار نیست، بلکه یک تعریف سیاسی دقیق است. این ها سازمان هایی بورژوایی و نمایندۀ بخش های نخبۀ طبقۀ متوسط هستند که شدیداً با کارگران تخاصم دارند. آن ها نه متحد، که دشمنان بیرحم هستند. کارگران باید از آن ها گسست کنند و در جستجوی نابودی هرگونه نفوذ سیاسی آن ها بر طبقۀ کارگر باشند.
مدافعین متعدد سیریزا که تنها چند هفته قبل انتخاب آن را به عنوان «طلوع نوین مردم یونان» و «گامی سترگ به جلو» شادباش می گفتند، بی تردید اعلام خواهند کرد که هیچ کاری نمی توانسته صورت بگیرد. آن ها در حمایت از سیریزا منافع طبقاتی خود را آشکار می کنند.
تا جایی که به سیریزا بازمی گردد، این حزب با تأیید برنامۀ ریاضت و ارتجاع، خود را در تصادم مستقیم با طبقۀ کارگر قرار می دهد. سیپراس درهمان حال که در جستجوی اِعمال خواسته هایی است که بانک های یونان دیکته می کنند، وادار خواهد شد آشکارتر از پیش بر دولت و پلیس برای سرکوب مخالفت طبقۀ کارگر اتکا کند. نیروهای شِبه چپ که از حکومت سیریزا پشتبانی کرده اند، به همین تریب پشت آن قرار خواهند گرفت.
طبقۀ کارگر نمی تواند سیاست های رادیکال تری را از حکومت هایی نظیر سیریزا یا دیگر گروه های شِبه چپ بخواهد. بلکه تنها می تواند با ساخت احزاب جدید کارگری، تماماً مستقل از کلیۀ جناح های طبقۀ سرمایه دار، متکی بر یک برنامۀ انقلابی انترناسیونالیستی در جهت استقرار قدرت کارگری، الغای سرمایه داری و استقرار یک جامعۀ سوسیالیستی جهانی، از خود دفاع کند. این وظیفۀ تاریخی است که کمیتۀ بین المللی انترناسیونال چهارم خود را بدان متعهد می داند.